(روباه کوچولوی من) my littel...

De crazyofvmin

45.3K 9.4K 5K

🎄Name:My Little Fox (روباه کوچولوی من) 🎭Genre:Fantazy/Fluff/Comedy/hybrid 👬Couple:Minv جیمین یک دامپزشکه ک... Mai multe

مقدمه
part1
part2
part 3
part4
part5
part6
part7
part8
part9
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part17
part18
part19
part20
part21
part22
part23
part24
part25
part26
part27
paer28
part29
part30
part31
part32
part33
part34
part35
part36
part37
part38
part39
part40
part41
part42
part43
part44
part45
part46
part47
final

part10

1.2K 239 84
De crazyofvmin

با یه ظرف بزرگ پاپ کورن روی مبل نشست.
تا چند دقیقه دیگه سریال مورد علاقش شروع میشد.
صدای تلوزیون رو بلند کرد.

تاتا گوشه مبل با عروسکش مشغول بازی کردن بود.
از گوشه چشم حواسش به جیمین بود.

جیمین پاهاشو روی میز دراز کردو ظرف پاپ کورنو روی پاهاش گذاشت.

دستشو داخل ظرف کرد، مشتشو پر کردو سمت دهنش برد.
با مزه شروع کرد به جویدنشون.

تاتا تمام مدت حواسش به حرکات جیمین بود.
متوجه شد که اون چیزی که روی پاهاشه خوردنیه.
خیلی آروم خودشو نزدیک جیمین کرد.

جیمین تمام حواسش به شروع شدن فیلم بود.
دستشو بی هوا داخل ظرف برد که یهویی با دست تاتا برخورد کرد.

سرشو سمت تاتا برگردوند.
تاتا خیلی سریع دستشو از ظرف خارج کرد.

جیمین با تعجب پرسید:دلت میخواد بخوریش؟
تاتا با چشمای درشتش نگاه کرد.

جیمین ظرف رو سمت تاتا گرفت:بیا برش دار.

تاتا یکم مکث کرد بعد خیلی با احتیاط دستشو داخل ظرف بردو یه دونه ذرت برداشت.

ذرت رو بین دو دستش گرفت و بررسیش کرد.
همونطور که به جیمین نگاه میکرد دستش رو سمت دهنش بردو بالاخره ذرت رو داخل دهنش کرد.

با جویدن ذرت چشماش درشت شد.
اولین بار بود مزه شوری رو میچشید.

با کنجکاوی و چشمای درشت به جیمین خیره شد.
جیمین محوش شده بود از بس تاتا کیوت بود.
لپاشو بین انگشتاش گرفت و کشیدشون.

دستاشو حرکت دادو سر تاتا به طرفین تکون خورد.

+خیلی کیوتی تاتا، قسم میخورم بعد اینهمه سال که با حیوونا برخورد داشتم موجودی به بامزگی تو ندیدم.
خوشت اومده نه؟

ظرف رو روی پاهای تاتا گذاشت.
+بیا همش برای تو.

تاتا یه نگاه به ظرف، یه نگاه به جیمین انداخت.
+چرا منو نگاه میکنی؟بخورش مال توئه
تاتا دستش رو داخل ظرف کردو اینبار مشت بزرگی پاپ کورن برداشت.
تمامشو یکدفعه ای توی دهنش کرد.

دو تا لپش به خاطر ذرتا باد کرده بود و صورتش بانمک تر از هر وقت دیگه ای شد.

+آروم بخور بابایی..
جیمین بامهربونی دستی به سرو گوشای تاتا کشید.
+من باید با تو چیکار کنم؟!!!
نمیدونم الان حیوونی....انسانی.‌..
دلم نمیاد همینطوری ولت کنم تو الان یه موجود بی دفاعی نامردیه اگه رهات کنم...
از طرفیم نمیدونم باهات چطور رفتار کنم.
با کسیم که نمیتونم راجبت حرف بزنم.

جیمین میترسید اگر کسی از هویت تاتا باخبر بشه به عنوان موجود ناشناخته بگیرنشو برای تحقیقات علمی با خودشون ببرن. باید خیلی احتیاط میکرد.

اینقدر غرق فکر بود که اصلا سریالش رو فراموش کرد.
تاتا تمام ظرف رو خالی کرده بود.

جیمین به ظرف نگاه کردو خندید:اگه همینطور پیش بره خودم هیچی برا خوردن گیرم نمیاد معلومه جناب تاتا خیلی شکمو تشریف دارن.

با شروع سریال سرشو سمت تلوزیون برگردوند و با اشتیاق مشغول دیدن تیتراژ شد.

یکم که گذشت تاتا به جیمین نگاه کرد.
روی مبل دو زانو نشسته بود و عروسکش دستش بود.
سرشو کج کرد و به جیمین نگاه کرد.

اون توجه جیمینو میخواست...دلش میخواست فقط به اون نگاه کنه.

خودشو هول دادو یک سانت به جیمین نزدیک تر شد.
جیمین که متوجه تکون خوردن مبل شد سرشو برگردوند تاتا متوقف شد و خودشو مشغول عروسکش کرد.

جیمین لبخند ریزی زد.
دوباره حواسش رو به تلوزیون داد.
چند ثانیه بعد دوباره تاتا کارشو تکرار کرد.

جیمین حواسش بود ولی اینبار برنگشت میخواست ببینه تاتا قراره چیکار کنه.
فقط زیرچمشی حواسش بهش بود.

تاتا کوچولو کوچولو و با احتیاط به جیمین نزدیک شد تا جاییکه کاملا به جیمین چسبید.

اون قبلا عادت داشت فقط روی پاهای جیمین بشینه و از سر و کولش بالا بره و شیطنت کنه.

الانم طبق همون غریزه میخواست همونکارا رو انجام بده ولی از جیمین یکم میترسید.

سرشو خیلی آروم به بازوی جیمین تکیه داد.
جیمین سرشو برگردوند و از بالا بهش نگاه کرد.

+چی میخوای کوچولو...
با دستش موهای سرشو بهم ریخت.

+نکنه میخوای بیای بغل بالا.
تاتا با چشمای درشتش نگاش کرد.

دستشو بلند کردو دور تاتا انداخت.
+تو هم مثل بابایی دلت برای بازیامون تنگ شده نه؟

تاتا جرات پیدا کردو توی یه حرکت خودشو روی پاهای جیمین جا داد.
چثه س برای جاشدن توی بغل جیمین یکم بزرگ بود ولی هرجور شد  روی پاش نشست.

جیمین که غافلگیر شده بود دستاشو روی کمر تاتا گذاشت تا یوقت نیفته.

+چیکار میکنی پسر
تاتا دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد و سرشو روی شونه جیمین گذاشت.

+پس پسر کوچولوم دلش بازی میخواد....
شروع کرد به قلقلک دادن پهلوهای تاتا.

تاتا که اولین بارش بود همچین چیزی رو تجربه میکرد اولش ترسید ولی بعد نتونست جلوی قهقهه زدنش رو بگیره.
شروع کرد با صدای بلند خندیدن.

جیمین با شنیدن صدای تاتا کمی شوکه شد...
+پس تاتا صداش اینشکلیه....صداتم عین خودت کیوته...

تاتا همزمان با خندیدنش خودشو روی پای جیمین تکون میداد. ناخواسته عضواشون بهم خورد.

جیمین معذب شد.
تا حالا همچین حسی نداشت.
قلبش شروع کرد به تند زدن...

+تاتا میشه آروم بگیری...
اما تاتا تازه شیطونیش گل کرده بود و اصلا متوجه حال جیمین بیچاره نبود.

با صدای زنگ تاتا نشست.
جیمین نفس تازه ای کشید.
هر کسی پشت در بود کمک بزرگی بهش کرده بود.
تاتا رو از روی پاش بلند کرد.

+اینجا بمون تا ببینم کیه.
تاتا که وسط شیطونی کردن بود اخمو به در نگاه کرد.
جیمین در خونه رو باز کرد.

+سلام آقای مایک
*سلام پسرم ببخش این وقت شب مزاحمت شدم.
ولی جسی خیلی بیتابی میکنه نمیدونم چشه به نظرم سینش خس خس داره.

+بیاین داخل تا معاینش کنم.
*نه همینجا خوبه ..
+پس چند لحظه صبر کنید من کیفمو بیارم.
*باشه..

جیمین وارد خونه شد و کیفشو از اتاق برداشت.

+تاتا همینجا بشین تا من بیام.

جسی گربه سفید پشمالویی بود...
جیمین روی پله نشست و جسی رو روی پاهاش گذاشت.

گوشی پزشکیشو توی گوشش گذاشت و صدای قلب جسی رو شنید...

دهن جسی رو باز کرد و داخلش رو نگاه کرد.

+امروز چیا خورده؟
*مثل همیشه غذای مخصوص خودشو بهش دادم..

+درست حدس زدین سینش خس خس داره.
فکر کنم عفونت کرده..الان نمیتونم کاری کنم فردا حتما بیارینش مرکز.
ولی نگران نباشید خطرناک نیست...

*مرسی خیالمو راحت کردی
جیمین سر جسی رو بوسید.
+دختر خوب...

ولی غافل از روباه کوچولوی شیطون و حسود قصه ما بود..
تاتا یواشکی از گوشه در داشت جیمینو میدید.
جیمین فقط برای اون بود....
با عصبانیت رفت و پشت مبل قائم شد.

روباه کوچولومون قهر کرده بود بدون اینکه معنی این کارشو بدونه.

جیمین داخل خونه شد کیفشو زمین گذاشت و رفت تا دستاشو بشوره.

از سرویش بیرون اومد در حالیکه دستاشو پاک میکرد متوجه شد تاتا روی مبل نیست.

+تاتا بابایی کجایی؟
ولی خبری ازش نبود...
به اتاق نگاهی انداخت اونجا هم نبود...
نگران شد:تاتا بابایی ....پسر کجا رفتی...

اطراف خونه رو گشت ...یهوبی متوجه یه دم نارنجی رنگ شد که از گوشه مبل بیرون زده بود...
خنده‌ ش گرفت:مثلا قائم شدی...

پشت مبل رفت و کنار پای تاتا نشست.
تاتا سرشو پایین انداخته بود...
+چی شده تاتا
تاتا بدون عکس العمل نشسته بود.

جیمین دستشو زیر چونش بردو سرشو بالا آورد.

تاتا اخم کرده و با حالتی عصبانی جیمینو نگاه کرد...

نمیدونست چه عکس العملی نشون بده با دیدن قیافه فوق کیوت روباه فقط بهش نگاه کرد.

+من باید با تو چیکار کنم!!!!حداقل اگر میتونستی حرف بزنی میفهمیدم چی میخوای ولی الان....

جیمین یاد وقتی افتاد که به خونه هلن رفته بودن اونجا هم تاتا با دیدن سگ کوچولو عکس العمل مشابهی داشت.

+اوه حالا فهمیدم تاتا ی من حسود تشریف دارن...
درست نمیگم؟تو حسودی کردی....

دستشو روی سر روباه کشید...با گوشاش بازی کردو روی سرش رو بوسید..

تاتا از این لمسا خوشش میومد خودشو نزدیک جیمین کرد...

جیمین دستشو دورش انداخت:تاتایی میدونم حرفمو نمیفهمی ولی شاید بتونم از طریق لمس حسمو بهت منتقل کنم...

دستاشو روی کمر و دم روباه میکشید:من تا حالا هیچ حیوون خونگی نداشتم تو اولینش هستی البته از نوع عجیبش. ببین تو فقط تاتای منی برای من و منم فقط بابایی توام..

تاتا که این کلمه رو قبلنم شنیده بود با شنیدم اسم بابا گوشاشو تکون داد انگار میخواست این جمله رو توی ذهنش ثبت کنه.

حیف که وزنت زیاده وگرنه بغلت میکردم.

تاتا خودشو روی زمین کشیدو به جیمین نزدیک کرد.
دستاشو دو طرف صورت جیمین گذاشت. پوست صورتشو لمس کرد..

جیمین بی حرکت وایساده بود تا ببینه تاتا میخواد چیکار کنه.

تاتا دستاشو فشار داد و لپ جیمینو داخل برد لبای جیمین بیرون زده بود.

تاتا با دیدن قیافش خندید...
جیمین با همون لبای جمع شده حرف زد. چیکار میکنی شیطون ..

تاتا صورت جیمینو به چپ و راست تکون میدادو میخندید.

جیمین سعی کرد خودشو از دستش خلاص کنه.
دستاشو بالا آورد:نکن بچه ...لپامو کندی...

در تقلا برای جدا کردن دستای تاتا از صورتش بود که یهویی نفهمید چی شد که تاتا از پشت افتاد و جیمین رو هم با خودش انداخت.

جیمین درست روی بدن تاتا افتاد.
صورتاشون رو به روی هم با فاصله خیلی کمی قرار داشت.

تاتا تو دنیای خودش غرق بود و فکر میکرد جیمین داره باهاش بازی میکنه و همینطور قهقهه میزد.

ولی جیمین برای چند لحظه وارد دنیای ناشناخته ای شد.
با دیدن صورت زیبای پسر مونارنجی روبه روش انگاری که محو یه تابلوی نقاشی شده باشه بی حرکت مونده بود.
تاتا درست شبیه یک نقاشی زیبا بود.

چشمای بادومی ،لپای سرخ و برآمده ،بینی استخونیه کوچیک و لبهای سرخ ....

جیمین به خودش اومد و از روی تاتا بلند شد.

توی اون لحظه به چی فکر میکرد کسی نمیدونه.
هر چی که بود مربوط به روباه کوچولومون بود..

+خب دیگه پسر خوب وقت خوابه...
از سر جاش بلند شدو به طرف سرویس رفت.

به محض داخل شدن شیر آب رو باز کرد، دستاشو زیر آب گرفت و مقدار زیادی آب روی صورتش پاشید.
به تصویر خودش تو آیینه نگاه کرد...

+پارک جیمین چت شده...چرا قلبت تند میزنه...اون فقط یه روباهه، احمق اینهمه دختر خوشگل دورت بود هیچ وقت اهمیت ندادی حالا صورت یه روباه داره قلبتو میلرزونه....

با صدای در سرویس از فکر بیرون اومد.
☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام لاولیای لیلا
نویسنده خیلی عاشقتونی حتما خبر دارین🌈🌈🌈

دلم میخواد تاتا رو توی دستم بگیرمو مچالش کنم.
جیمین عجب صبری داره....
عکسی که روی کاور گذاشتم یکی از خواننده هام برام فرستاده....
راستی خوشحال میشم به پیج اینستامم سر بزنید.

vmin_iranbts

در ضمن یه گپ هم تو تلگرام تازه زدم فقط مخصوص مینوی شیپرا و اونایی که تهیونگو کیوت میبینن  اینم لینکشه.
https://t.me/joinchat/cRwMWjWf5CM1MGY0

💜💜💜💜



Continuă lectura

O să-ți placă și

1.4K 514 4
❈ خلاصه↶ بیون بکهیون یه شِیپ شیفتره، کسی که می‌تونه ظاهرشو به شکل افراد مختلف تغییر بده. اما این قدرت بر اساس چارت استاندار‌های جهانی، توی رنگ بندی ن...
9.3K 1.2K 8
آلفا جونگ‌کوک رئیس شرکت جئون توی زندگی شخصیش دچار مشکل شده و برای درمان پسرش دنبال یه روانپزشک ماهر می‌گرده. چی می‌شه اگر اون روانپزشک امگا کیم تهیو...
3.1K 593 18
-My Fluffy Snowball •𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: Chanho, Changjin, Jilix, Seungin •𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙, 𝙁𝙡𝙪𝙛𝙛, 𝙎𝙢𝙪𝙩, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 •W𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧: Roe...
18.3K 2.6K 66
سلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو...