(روباه کوچولوی من) my littel...

By crazyofvmin

45.3K 9.4K 5K

🎄Name:My Little Fox (روباه کوچولوی من) 🎭Genre:Fantazy/Fluff/Comedy/hybrid 👬Couple:Minv جیمین یک دامپزشکه ک... More

مقدمه
part1
part2
part 3
part4
part5
part6
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part17
part18
part19
part20
part21
part22
part23
part24
part25
part26
part27
paer28
part29
part30
part31
part32
part33
part34
part35
part36
part37
part38
part39
part40
part41
part42
part43
part44
part45
part46
part47
final

part7

1.2K 271 100
By crazyofvmin

با نفس نفس سر جاش وایساد. دستشو به کمرش زد و به تاتایی که روی مبل در حال لرزیدن بود نگاه کرد.
نگاهی به ساعتش انداخت.

دستش رو روی پیشونیش کشید: اوف من از دست تو چیکار کنم . پسر خوب این پوشکه ترس نداره که دیرمون شده ها.

تاتا همینجور با چشمای ترسیده و کیوتش به جیمین نگاه میکرد.

جیمین روی دوزانو نشست و دستاشو باز کرد:بیا اینجا کوچولو ...

تاتا کمی مکث کرد ولی بعد با عجله سمت جیمین دوید و چند قدمی مونده بود به جیمین توی بغلش پرید.

جیمین به محض گرفتنش شروع کرد به ماساژ دادن و لمس کردنش.

+پسر بابا...
سرشو خم کردو بوسه ای روی سرش زد.

+میشه بابا ازت خواهش کنه این پوشکو تنت کنی هوم؟ میخوایم بریم مهمونی نمیتونم ریسک کنم ممکنه خونشونو کثیف کنی.

آفرین پسر خوب بابا بهت قول میده هیچ دردی نداشته باشه.

تاتا با دیدن پوشک توی دستای جیمین دوباره شروع کرد به تقلا کردن.

بالاخره بعد از یک ساعت تقلا کردن و دویدن دنبال تاتا جیمین موفق شد پوشکش رو ببنده.

تاتا با عصبانیت دور خودش میچرخید.

جیمین به قیافه عبوسش نگاه کردو خندید.

+نگاش کن الان مثلا با بابایی قهر کردی؟

جیمین به اتاقش رفت و لباساشو پوشید.
یه تیشرت آستین کوتاه سفید با شلوار جین مشکی تن کرد.

موهاشو توی صورتش ربخت و به خودش نگاهی انداخت.

از اتاق که بیرون اومد طبق معمول دید تاتا داره نگاش
میکنه.

با خنده نگاهی بهش انداخت:خوشگل شدم؟
پدر و پسر جفتمون کیوتیم نه؟

خم شدو تاتا رو بغل گرفت و از خونه بیرون زد.

طبق قرار هفته پیش امشب خونه هلن دعوت بودن.
جیمین تاتا رو روی صندلی جلو نشوند و خودش پشت فرمون نشست.

کمربندشو بست و قبل از اینکه ماشینو روشن کنه دستی به سر و گوشای تاتا کشید.

+تاتا امشب قراره پسر خوبی باشه مگه نه؟

سر راه یه بسته شکلات خرید تا دست خالی به خونه هلن نره.

وقتی رسید از ماشین پیاده شد در سمت تاتا رو باز کرد تا از ماشین بیرون بیاد.
تاتا از روی صندلی پرید .

خوشحال بود که بیرون اومده.
برای خودش ورجه ورجه میکرد
جیمین به پشتش که به خاطر پوشک گنده تر شده بود نگاه کرد و خندید .

تاتا به اندازه کافی کیوت بودی حالا با این باسن قلمبه خوردنی شدی.

تاتا بدون اینکه به جیمین توجه کنه به راه خودش ادامه داد.

وقتی به خونه هلن رسیدن جیمین ایستاد و زنگ درو زد.

تاتا با بیخیالی برای خودش دور پاهای جیمین میچرخید.

به محض اینکه در باز شد و صورت هلن نمایون شد تاتا چند قدم عقب رفت و چهرشو جمع کرد.

جیمین که فکر میکرد تاتا داره غریبی میکنه بعد از اینکه بسته شکلات رو به هلن داد خم شدو تاتا رو بغل کرد.

چند باری توی بغلش تکونش داد:بابایی غریبی نکن این خانم اسمش هلنه دفعه قبلم دیده بودیش.

+سلام هلن

هلن لبخندی زد و درحالیکه دستشو روی گوشای تاتا میکشید جواب سلامش رو داد.

تاتا خودشو توی بغل جیمین جمع کرد و با این‌کارش به هلن فهموند ازش خوشش نیومده.

خلاصه بالاخره وارد خونه نقلی اما خیلی تمیز و مرتب هلن شدن.

جیمین با کنجکاوی نگاه کرد.
اون که خودشم عاشق تمیزی بود اولین چیزی که چشمش رو گرفت همین مرتب بودن خونه بود.

قبل از اون سلنا و دوست پسرش رسیده بودن.

جیمین در حالیکه سرشو براشون تکون داد رو به هلن گفت:معلومه آدم خیلی مرتبی هستی.

هلن لبخند ملیحی زد:هی تقریبا، من خیلی از شلوغی خوشم نمیاد.

سلنا از فرصت استفاده کرد و با خنده گفت:مثل اینکه کم کم دارین به نقاط مشترکی با هم میرسین.

جیمین رو مبل نشست و تاتا رو روی پاهاش نشوند.

تاتا به جیمین چسبید و با قیافه اخمو به بقیه نگاه میکرد.

(من نمیتونم براتون حالت صورتشو واضح توضیح بدم شما خودتون یه روباه که داره به کیوت ترین حالت ممکن با اخم به بقیه نگاه میکنه رو تصور کنید🦊)

هلن ظرف خوراکی رو روی میز گذاشت و خودشم روی یکی از مبلا نشست.

نگاهش به تاتا افتاد.
هلن:ببین چه اخمیم کرده...

جیمین نیم نگاهی به صورتش انداخت:حتما احساس غریبی میکنه.

تاتا خودشو بیشتر به جیمین چسبود در حالیکه با هلن چشم تو چشم شده بود دهنشم بازو بسته کردو صدای ریزی در آورد.

انگار داشت هلنو به یه مبارزه دعوت میکرد و میخواست بهش بفهمونه بابا جیمینش قطعا برای خودشه.

سلنا :اوه جیمین حالا چرا پوشکش گرفتی؟

+خب نمیتونستم ریسک کنم ممکن بود از دستش در بره و خرابکاری کنه. اینطوری خیالم راحت تره.

جیمین نگاهی به تاتا کرد:تاتا میخوای بری پایین؟

آروم اونو زمین گذاشت ولی تاتا از پایین پاش جم نخورد همونجا کنار پاش روی زمین نشست.

چیزی نگذشته بود که صدای واق واق یه سگ از توی اتاق اومد.

یهویی یه سگ کوچولوی سفید توی سالن پیداش شد.
سگ همونطور که پارس میکرد سمت تاتا اومد.
تاتا ترسید و فرار کرد زیر مبل.
سلنا:مگه تو سگ داری؟

هلن:نه برای دوستم یه سفر کاری پیش اومد از من خواهش کرد دو روز از سگش نگهداری کنم.

جیمین روی زمین نشست و سرشو خم کرد:تاتا بیا بیرون نترس اون دوستته.

ولی تاتا عقب عقب رفت.

سگ همچنان از هیجان دیدن روباه کوچولومون پارس میکرد.

هر جور بود جیمین تاتا رو بیرون کشید.

اونو بغلش کردو گوشاشو نوازش کرد:نترس تاتا اون دوستته نگاش کن.

+دختره یا پسر؟
هلن:دختره اسمشم پانیه

جیمین روی زمین کنار سگ نشست.
تاتا رو هم کنار خودش گذاشت.

+بیا پانی کوچولو....
به تاتا نگاه کرد:ببین پانی چه خوشگله...
جیمین پانی رو نوازش کرد.

تاتا با دیدن این صحنه انگار که حسودیش شده باشه از ته گلوش صداهایی درآورد و زبونش رو روی دستای جیمین کشید.

جیمین خندید:کیوتیه من چقدرم حسوده.

خلاصه با هزار دردسر بالاخره بعد از نیم ساعت تاتا به پانی عادت کرد.

حالا یه گوشه خونه با همدیگه بازی میکردن.
هلن کنار جیمین نشسته بود و با همدیگه مشغول صحبت و خنده بودن.

بنظر جیمین ازش خیلی خوشش اومده بود.

اونا فکر میکردن تاتا داره با پانی بازی میکنه در حالیکه تاتا تموم حواسش به جیمین بود.

روباه کوچولوی ما خیلی مکار و حیله گر تشریف داره.
چشماشو ریز کردو با بدجنسی به جیمین نگاه کرد.

پانی کوچولوی خوشگل با یه توپ مشغول بازی بود.
تاتا کمین کردو توی یه ثانیه توپ رو از بین دستای پانی درآورد.

پانی که میخواست توپ رو بگیره پرید رو تاتا همینجور توی جنگ با هم بودن که یهویی پانی دست تاتا رو گاز گرفت.

تاتا با تمام قدرت صداشو بالا برد و فریاد زد.

جیمین که مشغول خندیدن بود یهویی با صدای تاتا وحشت زده سمتش برگشت.
تاتا از ترس میلرزید.
جیمین سریع سمتش رفت و بغلش کرد.

دستاشو که یه زخم کوچیک برداشته بود نگاه کرد.

+چیزی نیست، بابایی الان خوبت میکنه.
رو به هلن گفت:میتونی جعبه کمک های اولیتو بیاری؟
هلن سریع جعبه رو آورد.

سگ بیچاره یه گوشه کز کرده بود.

جیمین سریع پنبه رو به الکل آغشته کردو به دستای تاتا زد.

تاتا خودشو به جیمین چسبوند و از خودش صدا درآورد.
بعد از تموم شدن کارش بوسه ای به سر تاتا زد:خیلی ترسیدی؟

تاتا رو بغل کرد و بلند شد.

من فکر کنم این دوتا با هم نمیسازن بهتره من برم میترسم بلایی سر هم بیارن.

تاتا خیلی ترسیده نمیخوام اذیت بشه.

هلن که حالش گرفته شده بود گفت:واقعا ببخشید نمیخواستم اینطوری بشه.

+نه اصلا خیلیم خوش گذشت.
از همشون خداحافظی کردو از خونه بیرون رفت.

تاتا که تا قبل از بیرون اومدن از خونه قیافه ترسیده و بغض کرده ای به خودش گرفته بود با خارج شدن از خونه چشماشو ریز کردو خنده ی کوچیکی کرد.

مثل اینکه نقشش برای بیرون آوردن جیمین از خونه هلن موفقیت آمیز بود.

جیمین در ماشینو باز کردو توش نشست. تاتا رو روی صندلی گذاشت.

نگاهی به زخم دستش انداخت:امروز پسر شیطونی بودی تات
ماشین و استارت زدو راه افتاد.
تاتا برای خودش بیرونو تماشا میکرد.

جیمین دستشو از روی فرمون برداشت و خیلی کوتاه روی سر تاتا کشید.
+میگم تاتا نظرت راجب هلن چیه؟

بنظر من که دختره خوبیه...چطوره باهاش قرار بزارم...
تاتا به جیمین نگاه کرد.

جیمین خندید:ولی فکر کنم تاتا خیلی ازش خوشش نیومده.

بعد از اینکه به خونه رسیدن جیمین که خیلی خسته بود مسواک زدو زود خوابش برد.

نزدیکای صبح بود که توی جاش غلط زد.
دستشو روی بالش کنارش انداخت.

با حس سفتیه چیزی همینجور که توی خواب بود روش دست کشید.

با صدای گرفته ای گفت:تاتا تویی، باز بی اجازه اومدی رو تختم.

احساس کرد اون جسم بزرگتر از جسم تاتاست.
چشماشو نیمه باز کرد توی تاریکی نمیتونست خوب ببینه.

بهویی ترسیده چشماشو تا اونجایی که میشد باز کرد.
داشت خواب میدید؟!!!!!!!

این دیگه چه کابوسی بود!!!!!!

روی تختش یه پسر مو نارنجی خوابیده بود.

جیمین با دستش چشماشو مالید چند باری پلک زد:خدای من، تو دیگه کی هستی؟
نکنه دارم کابوس میبینم؟!!!!!!
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام سلام
چطورید خوشگلا
ایشالا اول هفتتون رو با شادی شروع کرده باشید.

میبینید روباه کوچولومون چقدر بدجنس و حسود تشریف دارن🦊👿
منتظر ووتا و کامنتاتون هستم.
لیلا دوستون داره💜🌈

Continue Reading

You'll Also Like

16.3K 1.9K 5
جونگکوک پسری که تازه میخواد وارد صنعت پورن بشه شرکتش بهش مستر کلاسای کیم تهیونگ رو معرفی میکنه رو استاد روش متفاوتی برای تدریس داره کاپل: ویکوک زمان...
113K 25.3K 48
چه توی بزرگ ترین دانشگاهِ هنرهای موسیقاییِ جولیارد ، چه توی هر دانشگاهِ کوفتی دیگه ای ، عشق بین یک هنرجو و استاد غیر قانونیه! ولی خب...سرنوشتِ تخمیه...
229K 34.3K 51
[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست...
1.4K 514 4
❈ خلاصه↶ بیون بکهیون یه شِیپ شیفتره، کسی که می‌تونه ظاهرشو به شکل افراد مختلف تغییر بده. اما این قدرت بر اساس چارت استاندار‌های جهانی، توی رنگ بندی ن...