[Part 50] The temple

2.6K 685 1.1K
                                    

بدن هری بین علف های هرز که از مرز رشد عادی گذشته و بوته های بلند مخفی شد. میتونست سوختن آتش مشعل ها در بین آسمان نیلی رنگ و درختان سر به فلک کشیده از بین چمن ها ببینه.

صدای سوت های مکرر سکوت بامدادی رو میشکست. موجودات ترکیبی سمت چپ قرار داشتن و مسیر سمت راست به کوه پایه هایی که معبد در اونجا واقع شده بود می رسید.

هری سینه خیز با احتیاط بدنش رو روی زمین می کشید درحالی که فریا کنارش حرکات مشابه رو تقلید میکرد و لویی که حالا تبدیل به گربه سیاه رنگ شده بود بین اون دو نفر قرار داشت.

البته که رنگ سیاه اون گربه همراه جثه ی کوچیکش در استتار کمک بسیاری میکرد،حتی راه رفتن در جسم حیوانی هم براش راحت تر بود.

هری با احتیاط روی زمین خزید درحالی که نگاهش رو از نور مشعل ها که ثابت میکرد حدود ده موجود در اطرافشون وجود دارن،برنمیداشت.

میتونست اضطراب فریا رو از روی نفس های پر سر و صداش حدس بزنه و مردمک چشمان گربه ای لویی در درشت ترین حالت قرار داشته و گوش هاش خوابیده بودن.

هری کمی سرش رو بالا برد تا اوضاع رو بررسی کنه. دو موجود ترکیبی در فاصله ی کمی باهاشون قرار داشتن اما هنوز متوجه ی حضور اون سه نفر نشده بودن.

طولی نکشید تا صدای له شدن بی رحمانه ی علف ها زیر پاهای انسانی اون موجود ترکیبی که سری مشابه تمساح داشت،بشنوعه و این صدا همچو زنگ خطری برای نزدیک شدن بیش از حد اون موجود بود.

هری میتونست بلندتر شدن تپش قلبش بخاطر شرایطی که درش قرار داشت رو حس کنه. یکی از دستانش به سمت خنجرش لغزید و اون شی سرد رو بین مشتش گرفتار کرد.

مردی که تمام اعضای بدنش متعلق به انسان بودن و تنها سر تمساح داشت در فاصله ی چند متری هری،فریا و لویی و ایستاد درحالی که پشتش رو در اختیار اون سه نفر گذاشته بود.

تنها یه عقب گرد و نگاهی به پایین کافی بود تا متوجه حضور هری،فریا و لویی در بین سبزه ها بشه.

هری نیم نگاهی به دو همراهش انداخت و سعی کرد با لب زدن جمله ی "این با من" رو ادا کنه.

سیخ شدن گوش های لویی اولین عکس العملی بود که هری دریافت کرد و این ثابت میکرد اون پسر متوجه ی حرفش شده،حتی با چشمان گربه ای هم میتونست نگرانی که در وجودش داشت رو انتقال بده و فریا تنها سری تکون داد.

هری با سر به درخت ها اشاره کرد و با لب زدن جمله ی "برید اونجا"رو به اون دو نفر دستور داد تا تغییر مکان بدن.

فریا دوباره سر تکون داد و اندام نحیف گربه ی سیاه رو به خودش نزدیک کرد تا ثابت کنه درحال گوش دادن به حرف هری هست.

هری خنجر رو بین دندون هاش قرار داد و با حرکتی ماهرانه،بدون تولید صدایی از حالت سینه خیز خارج شد و نشست.

Sea's whisper [L.S | Z.M]Where stories live. Discover now