[Part 24] She is Lilith

3.1K 798 2K
                                    

هی گایز

اینجام تا دوباره بابت کامنتا تشکر کنم

و اینکه فکر کنم دیگه برای اپ شدن به موقع چپتر دستتون اومد برای کامنتا چیکار کنید؛)

و یه چیز دیگه اینه که زنان دریا و آدم های جزیره ی افسونگر زاییده ی ذهن خودم بودن یعنی تو هیچ اساطیر یا افسانه و همچین چیزی نیومدن

اما لیلیث در اساطیر هست!

فقط خواستم هرچی که زاییده ی ذهن خودم رو بگم و هرچی هم که تو افسانه یا اساطیر بوده رو هم ذکر کنم که گیج نشید

و همینجا هم خواستم یه تشکری از دوستم نفس بکنم(پیجشو پاک کرده وگرنه تگش میکردم)که خیلی کمکم کرده برای فف در خصوص همچی...میدونم اینو میبینه پس خیلی ممنونم

➖➖➖

هری بدن خسته اش رو کنار لویی که زانوهاش رو در آغوش گرفته و گوشه ی کشتی جا خوش کرده بود،انداخت.

هیچکس کلمه ای به زبون نمی آورد،چهره ها تمام چیزهای لازم رو میگفتن.

هری نگاهش رو به سمت دیلان چرخوند که تیرکمون به دست روی پله های عرشه نشسته و سرش رو به نرده ها تکیه داده بود.

سم به دکل تکیه زده و پلک های خسته اش رو روی هم گذاشته بود.

نایل کف زمین دراز کشیده و ساعد دستش چشمانش رو پوشونده بود.

نانا در آغوش زین مچاله شده،خود زین هم به لیام تکیه داده و لیام از اون دو نفر چشم برنمیداشت.

باقی خدمه هم اوضاع مشابه داشتن. انگار خسته تر از چیزی بودن که به سفر تازه آغاز شده ادامه بدن.

در آخر نگاه هری به سمت لویی برگشت که با چشمان پر از اشک به نقطه ی نامعلومی چشم دوخته بود. هنوز پر از قطراتی اشکی بود که باید تخلیه میشد،هنوز نمیتونست تصویر تکه تکه شدن هنری رو از جلوی چشماش دور کنه.

- هی لویی!

هری اینبار ترجیح داد بجای واژه ی "گربه" اسم اون پسر رو به آرومی صدا بزنه و لویی با بی حواسی نگاه های گنگش رو تحویل هری داد.

- اگه میخوای گریه کنی...

هری حرفش رو نیمه رها کرد و چند ضربه ی آروم به سرشونه اش زد‌.

لویی به چشمای سبز اون پسر که هیچ قضاوتی درونش نداشت چشم دوخت،بغض دوباره گلوش رو فشرد و کاسه ی اشک چشماش لبریز شد.

پیشونیش رو روی سرشونه ی هری گذاشت و بی صدا هق زد.

هری خوب میدونست حرف هایی که برای دلداری از دهان خارج میشن به قدر تسکین دادن یک قلب واقعی نیستن اما شونه ای برای گریه آرامش میداد.

Sea's whisper [L.S | Z.M]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن