[Part 36] Ardat-Lili

2.7K 714 2.1K
                                    

Listen to Fallout by UNSECRET

➖➖➖

- خیلی ممنون خانوم کوچولو!

سباستین با لبخند زورکی گفت و چوبی که برای بستن پای لوکاس میخواست رو از دست نانا گرفت و اون دختر بقیه ی وسایل رو جمع کرد.

-دردش بیشتر شده

لوکاس با تن صدای ضعیفی گفت و سباستین درحالی که پای اون پسر رو میبست، آروم سری تکون داد. امکانات دارویی یا حتی بهداشتی کافی نبود تا به بهبود لوکاس کمک کنه و سباستین برای آینده حدس های خوبی نداشت.

پوست دور زخم بوی بدی گرفته بود و خیلی تیره تر از بقیه جاها به نظر میرسید و این..فقط سباستین رو میترسوند.

-فعلا فقط طاقت بیار.مشکلی نیست

لوکاس با چهره‌ای مچاله شده از درد سری تکون داد و برخلاف حالی که داشت به نانا که لیوان آب رو دستش میداد لبخند زد.

-هی هیچوقت به این فکر کردی که برای پرستار شدن عالی هستی؟

سباستین خطاب نانا گفت و اون دختر بچه نخودی خندید و شونه هاش رو بالا انداخت.

-ممنونم!

سباستین بعد از بستن پای لوکاس از جا برخاست تا برای گزارش دادن اوضاع اون پسر به سم از اتاق خارج بشه.

-مراقبش باش!

-باشه...

نانا به سادگی گفت و نگاهش رو به سمت لوکاس برگردوند و تبسمی روی لبهاش نشست. لبخند اون دختر لوکاس رو یاد پسرش کوچیکش می انداخت.

سباستین از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست.

-اوضاع چطوره؟

سم در راهرویی که به کمک شمع های کم سو اندکی روشنایی داشت ایستاده و نور زرد رنگ تنها منبع روشنایی چهره ی دلواپس اون دختر رو به رخ میکشید. اون دختر کاپیتان خوبی بود و فاقد از هرگونه تمایزی به همه اهمیت میداد.

صدای قطرات بارون و هر از چندگاهی رعد و برق از طبقه ی بالا به گوش میرسید که گواه میداد شب طوفانی در پیش هست پس کاپیتان و خدمه باید هوشیار میبودن تا آمادگی مبارزه با مشکلات احتمالی رو داشته باشن.

-اصلا خوب نیست...زخمش انگار بوی مردار گرفته، پوستش تیره تر شده و هیچ دارویی نداریم!

-لعنتی!

سم از سر درماندگی گفت؛اتفاق خوبی هم بود که بخواد رخ بده تا انگیزه ای برای ادامه دادن باشه؟همه به نحوی صدمه دیده و راه برگشتی هم نداشتن. اون دختر میتونست حس کنه مردانی که همراهش بودن به ستوه اومده ولی سعی میکردن قوی تر از چیزی که باید به نظر برسن.

Sea's whisper [L.S | Z.M]Where stories live. Discover now