[Part 26] Don't play with me

3K 760 1.2K
                                    

زین سهم صبحانه اش رو از سباستین گرفت و زیر لب تشکر کرد. سهم صبحانه زیاد نبود ولی زین درک میکرد به اندازه ی همه غذا برای مدتی زیادی باقی نمیمونه پس اعتراضی نداشت.

- روز خوبی داشته باشی پسر!

سباستین با لبخند بزرگی گفت و چشم های عسلی رنگش هم همراهیش کردن. به هر کدوم از خدمه جمله ای میگفت تا صمیمیت رو پخش کنه.

بعد از تمام اتفاقات رخ داده،هر از چندگاهی صدای خنده و پچ پچ و امواج دریا سکوت رو می شکست،آسمون آبی میدرخشید و بادهای خنک می وزید.

بادبان ها به دستور سم جمع شده بود چراکه چند روز برای استراحت نیاز داشتن تا تجدید قوا کنن. همه آشفته بودن.

زین مسیرش رو به سمت نانا که روی پله نشسته و با ولع صبحانه اش رو می خورد سوق داد ولی هنگامی که لیام کنار اون دختر نشست سرجا متوقف شد.

نمیخواست تا زمانی که خودش هم نمیدونست چقدر قراره طولانی بشه با لیام رو به رو بشه چراکه بی نهایت گیج بود.

احساس میکرد همه خواسته ی لیام جایگزین کردن زین بجای ایوتا بود تا وقتی که به آرزوش برسه و زین فقط بخش بزرگ تری از قلبش رو برای اون پسر نگه داشته بود.

لیام چیزی گفت که باعث خنده ی نانا شد و بالاخره نگاهش زین رو پیدا کرد. لبخند از روی لبهاش محو شد و نگاه هایی رو تحویل زین داد که اون پسر احساس راحتی باهاش نداشت.

زین مسیرش رو به سمت لویی و نایل که همراه لوکاس نشسته بودن تغییر داد. لیام نفس عمیقی کشید و سرش رو پایین انداخت.

وقتی زین از خواب بیدار شد،لیام و نانا کنار هم بودن. زین همون موقع میتونست با لیام مکالمه ای رو شروع کنه اما در عوض تنها گونه ی نانا رو بوسید و از اتاق خارج شد.

لیام نمیتونست بی اعتنایی تحمل کنه چراکه از بچگی به عنوان آینده ی قبیله مرکز توجه بود در عین حال نمیتونست به زین نزدیک بشه چراکه نمیدونست چطوری و با کدوم واژه ها.

- با هم قهرید؟

نانا پرسید و نگاه های لیام به سمت اون دختر که کنجکاو به نظر میرسید،برگشت. سری به عنوان تایید تکون داد.

- چرا؟

- با هم بحث کردیم...وقتی تو خواب بودی!

لیام حقیقت رو به زبون نیاورد چراکه دونستن خیلی از چیزها برای نانا زود بود و ضروری به نظر نمیرسید که ذهنش رو درگیر کنه.

محض رضای خدا اون دختر به اندازه کافی دغدغه داشت.

- چرا آخه؟

نانا مظلومانه پرسید و لب پایینش رو بیرون فرستاد،انگار این موضوع حسابی ناراحتش کرده بود.

Sea's whisper [L.S | Z.M]Where stories live. Discover now