28/8/4053

2.3K 388 645
                                    

Demiurge:Evil god
Megarotinent.city area.4053.11:05p.m

+آخرین چیزی که دیدی یا شنیدی چی بود هروبات؟

به جایی خیره شد,
×صداشو شنیدم,که برام گریه می کرد,اون هیچوقت گریه نمی کنه,اما این بار جنون امیز و بللللند,انگار می خواست خودش رو رها کنه...!

می دید که پسر فکر می کنه,
به اطراف نگاه می کنه
می فهمید که حرف زدن واسش سخته!

×آخرین چیزی که دیدم,نورایی بودن که با فاصله معین , و زمان تنظیم شده,به صورتم می تابیدن,انگاری آب دریا منو با خودش می برد...

گلوی گرفتشو صاف کرد
×قراره باهام چیکار کنن؟

به پسر روبه روش نگاه کرد,هیچ کس نمی دونست که اون دیوونه دمورج شده,یا تعلیم دیده که دیوونه باشه!

چیزی نگفت,رفت سراغ سوال بعدش
+دلت براش تنگ شده؟

این دفعه چشمای سبزش رو بهش دوخت
نگاهش چیزی رو فریاد می زد,
اما لب هاش تنها به یک جمله اجازه خروج دادن

×تاحالا شده خالقت قولش رو بشکنه؟

+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+

Two year ago...
Megarotinent.pour area.3:00 am

همه دور پیست ایستاده بودن و درون قفس فلزی رو نگاه می کردن که دوتا رباط چطور هم رو زمین می زنن و با اطاعت کردن از هدایت گر هاشون بدون ترس جلو می رن........

صورت درب و داغون شکم گندش و عرقی که پیشونیشو براق کرده بود و اخمای تو همش نشان از تمرکز بی فایدش می داد و با دستش به رباتش دستور حرکات مورد نظرشو می داد

در مقابل....پسر با سویشرت مشکی که کلاهشو پایین کشیده بود و با باندانای لبخند جوکری که روی دهنش بسته بود با این وجود زخم بزرگ روی صورتش که تا زیر چشمش بود هنوزم دید میشد
با تمرکز حسگرای که روی مچ دستش مثل اسکلت دست تا انگشتاش می رسید و حسگرهایی که به مچ پاهاش بسته بود از طرف مقابل حرکت می زد

و رباتش دقیقا اون حرکت رو روی ربات حریف پیاده می کرد و باعث می شد اون ربات گنده در مقابل سازه ی تیز و انسان مانندش شانسی نداشته باشه

"Black Demiurge"

این لغبی بود که روش گذاشته بودن
اون ربات های سیاهی می ساخت که ظاهری انسانی داشتن....

دو قدم از قفس فاصله گرفت که باعث شد رباتش هم هم زمان باهاش عقب بیاد
و بعد دو قدم بلند برداشت و پرید
مشتشو توی هوا پایین اورد و از اون طرف رباتش مشتشو روی صورت ربات گنده پایین اورد

پسر این دفعه سمت قفسه دوید و دستشو به قفسه گرفت و پاهاشو محکم توی هوا سمت جلو هول داد...

در نتیجه ربات توی هوا خودشو به هیچ جا بند کرد و با جفت پا رفت توی سینه ی حریفش و به پشت روی زمین افتاد....

○DeMiurGe◎Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu