part 46

2.3K 458 462
                                    

چشمام میسوخت، چشمام و محکم بستم و کف آشپزخونه غلت زدم.

شیشه هایی که کف زمین بودند،تویِ بدنم میرفتند و خراش های کوچیک و بزرگی ایجاد میکرد.

پهلو و کمرم خیس شده بود،خیسی عرق بود یا خون!
نمیدونستم و برامم مهم نبود.

مهم این بود که اون شب بعد از رفتنم زین چی کشیده بود که شیشه های دل شکسته اش داشت اینجوری نابودم میکرد.

میشه وقتی دوباره پلک زدم زین،این دفعه هم بیای به دیدنم؟
لطفا من خیلی بهت نیاز دارم.

پلکام رو محکم بسته ام و دوباره باز کردم
زین تو اینجا نبودی.
تو اینجا نیستی زین...

دوست داشتم کور بشم تا نبینم که نیستی،نبودت رو نبینم زین.
دارم از شدت عذاب وجدان میمیرم.
زین دارم دق میکنم.

میتونستم ادای آدمای کور رو دربیارم تا نبودنت رو نبینم.
اینم خوبه نه؟
دلم میخواست چشمام رو کور کنم،میتونستم این شیشه رو انقدر تو چشمم فشار بدم که از شدت خونریزی بمیرم...
اما تو چشمام رو دوست داشتی...
پس فقط بیا تظاهر کنیم من کور شدم.

از روی زمین بلند شدم و قدم های کوچیک و نامرتبی سمت اتاق خواب برداشتم.

سکندری خوردم و محکم دیوار رو بین مشتام گرفتم.

من این خونه رو بلد بودم میتونستم خودم رو بدون چشمام برسونم به اتاق.

من بلد بودم
وجب به وجبِ این خونه رو با کول کردنُ و سواری دادن به بیبی عسلیم حفظ بودم.

دستگیره در رو بین دستام فشردم و درو باز کردم.

قدم دردناکی روی شیشه های روی زمین برداشتم و جلو رفتم.

زین!
هی زینی اینجایی؟الان باید کنار آباژور ایستاده باشم نه؟

تو یادته که...

قدم دیگه ای برداشتم و خودم رو به در بالکن رسوندم.

پاهام سِر شده بود،دیگه درد نمیگرفت.
دردم رو گم کردم زین
اینجوری چجوری خودمو عذاب بدم؟

یادته همیشه بهم میگفتی برام آهنگ غمگین بخون؟
یادته همش ازم میخواستی تا برات آهنگای غمگین بنویسم؟

همش غر میزدی که چرا آهنگا غمگین نیست...

آخه من غم رو نمیخواستم،من غم و جدایی رو هیچ جای عشقی که بینمون بود نمیخواستم.

پاهام رو حرکت دادم و تو سیاهی بزرگی شب فرو رفتم.

کف بالکن دراز کشیدم و انگشتام رو محکم روی چشمام فشار میدادم

میخواستم زین بره...
میخواستم کور بشم و زین تو سیاهی این کوری گم بشه.
چشمام میسوختن و نمیزاشتن روی وجود زین تمرکز کنم.

My broken heart(Ziam♡)Where stories live. Discover now