زین با دستاش قطرات آب رو روی زانوی لیام ریخت و پاهاش رو نوازش کرد
لیام بوسه ایی خیس روی گردنش گذاشت و موهای زین رو نوازش کرد
لیام:تو عالی بودی عزیزم
زین:تو یه ددی خشن و فوق العاده ایی،میدونستی؟
لیام با لبخند زین رو به خودش نزدیک تر کرد و فشارش داد و گفت:و تو این و دوست داری بیبی بوی؟
زین:من عاشقشم،عاشق وقتاییم که بخاطرت تو راه رفتن مشکل پیدا میکنم
لیام توت فرنگی درشتی رو سمت لبای زین برد و گفت:منم عاشق وقتاییم که تو عین یه پنگوئن تازه از تخم دراومده،راه میری
زین با لبخند نصف توت فرنگی رو گاز زد و گفت:منم عاشق وقتاییم که اون دیک بزرگت رو داخلم جا میدی
لیام نصفه دیگه ی توت فرنگی رو خورد و گفت:منم عاشق وقتایی ام که تو زیر من ناله میکنی
زین:خیلی خب بسه دیگه هورنیم نکن فعلا نمیتونم تکون بخورم
لیام بلند خندید و گفت:مطمئنی؟نمیخوایش
زین زانوهاش رو جمع کرد و به لیام تکیه داد، گلبرگ قرمزی رو از روی آب برداشت روی زانوش گذاشت
زین:آره مطمئنم
لیام:اما فکر کنم اگه بیشتر از این خودت رو به دیکم فشار بدی،بتونم خودم رو کنترل کنم
زین:لیااااام
لیام:شوخی کردم عزیزم
زین نگاهی به صورت قرمز لیام که سعی در کنترل خنده اش داشت کرد و گفت:راحت باش بخند
لیام دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه بلند زد زیر خنده و صدای خنده های قشنگش تو حموم اکو میداد
زین از لیام فاصله گرفت اون طرف وان روبروی لیام نشست
لیام:عه کجا رفتی؟بیا بغلم ببینم
زین با خنده گفت:جام راحته باور کن
لیام دستاش رو باز کرد و گفت:بیبیی بیا بغلم دیگه
زین دستای لیام رو گرفت و گفت:فقط میخوام نگاهت کنم خب؟تو واقعا دوست پسر خوش شانسی هستی که من و کنار خودت داری
لیام با قیافه متفکر گفت:جدی؟الان از من تعریف کردی یا خودت؟نفهمیدم
زین قهقه بلندی سر داد و گفت:معلومه که خودم ولی تو هم همیشه برای من خیره کننده ایی دوست دارم تا آخر عمرم تماشات کنم
لیام:زین
+دوست دارم
لیام:منم بهت اهمیت میدم عزیزم
+فقط به من اهمیت بده باشه؟
لیام خم شد روی زین و لبای زین رو بوسید و گفت:فقط به تو اهمیت میدم زینم،عشق زندگیم
YOU ARE READING
My broken heart(Ziam♡)
Fanfiction•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...