تغییر+دیوونگی=؟

1.5K 460 257
                                    

(ووت به افتخار شجاعت لیام:))

تمام شب رو بیدار موند تا نگاهش کنه...

زیباییشو لمس کنه و خیره بشه به گردنی که اروم واسه شاهرگ و خونی که توش می دوه, بالا پایین می ره...

اما وقتی لویی رو شنید که بهش می گفت که وقت انجام ماموریتشه...

می دونست که وقت رفتنه...
روی شقیقه لیام رو بوسید و از جاش بلند شد

"معذرت می خوام که نمی تونم کنارت باشم..."
چرخید و با ناراحتی از اتاق بیرون رفت

تمام افراد خونه از این سمت به اون سمت می دویدن و مشغول بودن
حتی هری و لویی!

کریس و رابرت و نایل رو توی سرش صدا زد و بعد از تشویقی که از طرف لویی گرفت و دلگرمی هری از پنجره همراه کریس و رابرت بیرون پرید
و مطمئن شد نایل هم پشتشون می یاد...

ولی اون الان دلگرمی و تشویق نمی خواست...
اون می خواست توی مهم ترین اتفاق زندگی عشقش پیشش باشه...

}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{

چشماشو باز کرد و روی تخت نشست
چند دقیقه طول کشید تا یادش بیاد امروز چه روزیه...

ته دلش خالی شد و به پنجره نگاه کرد
واقعا قرار بود اتفاق بیوفته؟

می دونست زین اینجا نیست...
ولی...
شب قراره بیاد پی-

با صدای در اتاقش و به دنبالش وارد شدن فردی, قیافه ی خوش حالش رو از نظر گذروند

"صبح بخیر! حاضر شو که کار داریم کلی!"
به هری خوش حال لبخند زد و سر تکون داد,

بعد از اینکه تمام لباساشو با تنها یه حوله عوض کرد و کاراشو انجام داد
پشت هری از پله ها پایین رفت...
صبحونش رو خورد و بعد از مطمئن شدن از اینکه همه چی سر جاشه و تا دو ماه قرار نیست مشکلی پیش بیاد...

وارد اتاق فلزی شدن و لیام هر لحظه بیشتر ته دلش خالی می شد

اونجا لویی رو دید که دمای آب توی وان بزرگ و شیشه ای رو چک می کرد

وقتی کنار وان ایستادن لویی به لیام نگاه کرد
"این قراره سخت باشه,ولی قول می دم من و هری هستیم تا کمکت کنیم,اینو یادت نره آفرودیت,تو قراره یه معجزه توی خانواده ی من باشی,پس باید شجاع باشی و تحمل کنی!"

لیام تنها سرشو تکون داد و به هری و لویی که پیراهنای مردونشون رو در می اوردن نگاه کرد
اونم حوله ی تنشو در اورد و گوشه ای انداخت

لویی چند لحظه به هری نگاه کرد و بعد هری به سمت در قدم برداشت و اون رو قفل کرد

لویی اروم دستشو از اون سمت به سمت لیام دراز کرد و خود واقعیشو ظاهر کرد
لیام دستشو توی دست لویی گذاشت و اروم یه پاشو توی وان پر از یخ گذاشت

'}{'WiNgeRsun'}{°{~Where stories live. Discover now