صدا+گوش دادن=؟

1.5K 450 238
                                    

(ووت و ووت و ووت!)

لیام چشماشو توی اتاق سفیدی باز کرد...
بجز تختی که روش دراز کشیده بود
چیز دیگه ای توی اون اتاق نبود...

خواست بلند شه که سوزش بدی رو توی سینش حس کرد
هیس کشید و روی سینه ی باندپیچی شدش دست کشید...

یاد زین افتاد!
همین شد که با هر دردی که بود از روی تخت بلند شد

سمت در اتاق رفت و دستگیره رو چرخوند
سعی کرد با پا بازش کنه
ولی معلومه که اون در قفله و اونقدر محکمه که با این چیزا باز نشه...

خودشو به در کوبید و نا خوداگاه داد زد
"زین!"

"لیام,اروم باش!"
صدای کریستین رو از جایی مثل پشت در اتاق شنید و سر جاش خشکش زد

"کریس! تو خوبی؟"
"نمی دونم,نمی تونم بالا مو تکون بدم,حس می کنم توی بدنم جونی نمونده...."

"عطشت داره از درون نابودت می کنه..."
لیام با شنیدن صدای رابرت حالت زمزمه مانند و کمی دور تر حس کرد نور امیدی پیدا کرد

"رابرت,تو چی؟ تو خوبی؟"
"من خوبم,تحمل من بیشتر از این دوتاست-"

"زین کجاست؟"
چند دقیقا ساکت شد و لیام نگرانی سرتاپاشو فرا گرفت

"با شمام! می گم زین کجاست!"
"توی اتاق بغلی توئه,ولی جوابمون رو نمی ده!"
لیام با شنیدن صدای کریستین لباشو گاز گرفت و دوباره امتحان کرد

"زین! صدامو می شنوی؟ خواهش می کنم یه چیزی بگو!"
داد زد ولی بازم هیچی...

"چیزی نمی شنوی؟"
"نه نمی تونم افکارشو بشنوم..."

"اون وضعیتش خیلی داغونه,امکان داره هر لحظه به خاطر عطشش و خونی که از دست داده..."

لیام یک دفعه ترس تمام وجودشو گرفت
"یعنی چی! به جای اینکه سعی کنین خودتونو از اون تو نجات بدین.....,مثلا شما وینگرهای اونین!"

رابرت متقابلا عصبانی داد کشید
"لیام! من به زمین بسته شدم و کریستین داره به خاطر عطشش بی هوش می شه! چه انتظاری داری؟ فکر کردی اونا مارو همین طوری ول می کنن و می رن؟ اروم باش پسر,امکان داره به هوش بیاد!"

لیام از عصبانیت داد کشید و سرشو دوبار محکم به در کوبید
کریس:"تمومش کن!"
کریستین با جون نداشتش داد کشید

رابرت:"بشین منتظر باش لیام! بالاخره بیدار می شه!"

لیام اما دستاشو توی موهاش می کشید و به شدت نگران بود...
چی می شد اگر اتفاقی براش افتاده بود ؟
اون همین الانشم کلی ازش خون رفته بود و لیام مطمئن بود هیچ گوشتی بهش نرسیده...

نا امید کنار دیوار مشترکش با اتاق زین قدم برداشت و کنار دیوار نشست

مشتشو به دیوار کوبید و منتظر شد تا متقابلا صدایی بشنوه ولی...

'}{'WiNgeRsun'}{°{~Where stories live. Discover now