"قدم بیستم: لویی عجیبه ولی چرا!"

3.4K 776 1.3K
                                    

یاپ آره. آپ کردم!(=

.
.
.

با صدای آلارم گوشی، لویی زیر لب به خودش فحش داد و بدون اینکه چشماشو باز کنه چرخید تا دستش به گوشی ای که روی میزِ کنارِ تخت بود برسه.

دستشو روی صفحه ی گوشی کشید تا آلارم قطع شه و بعد چند لحظه بی هیچ حرکتی تو تخت نشست.

طبق معمول صدای وسوسه انگیزِ تنبلی که روز اول هفته قوی تر هم بود، رو شنید که به خواب دعوتش کرد اما بازم با به یادآوردنِ عواقب این کار و اهمیت پول، لای چشماشو فقط به اندازه ای که جلوش رو ببینه باز کرد و از تخت بیرون رفت.

درِ دستشویی رو باز کرد اما بدون اینکه از بستنش مطمئن شه، شلوارشو پایین کشید و ایستاده کارشو شروع کرد اما چیزی نگذشت که با ضربه ی تقریبا محکمی که به باسنش خورد از جا پرید و داد بلندی زد.

" جوون بابا!"
هری با لبخندِ پهنی گفت و کل صورت لویی از عصبانیت قرمز شد.

سریع شلوار و باکسرشو باهم بالا کشید و داد زد.
" تو با من تو دستشویی چه غلطی میکنی و این چه حرکتِ کوفتی بود؟!!!!!!!"

چشمای هری بخاطر صدای بلند لویی درشت شد و یه قدم عقب رفت.
" عام...خب...دوباره عصبانیت کردم! وای خب من چند دقیقه قبل از تو بیدار شدم و برات صبحانه درست کردم. اومدم بیدارت کنم ولی از اونجایی که درِ دستشویی رو باز گذاشته بودی ناخواسته دیدم اینجایی‌و باسن قشنگی هم داری."

هری وقت درشت شدن چشمای لویی رو دید بیشتر دست پاچه شد و فکر کرد یه چیز اشتباهی گفته پس قبل از اینکه لویی از شوک در بیاد و جوابشو بده دوباره شروع به حرف زدن کرد:
" عام...خب نه اینکه قبلا ندیده باشم باسن قشنگی داری. اصلا تو همیشه باسنت قشنگه ولی الان لخت بودی و بیشتر معلوم بود!"

لویی تو حالتی بین خنده و تعجب و ناراحتی گیر کرد. نفس عمیقی ‌کشید و نگاهِ آروم تری به هری انداخت. معلومه که باسن قشنگی داشت پس شاید به هری حق می داد؟!

پسر چشم آبی سریع سرش و تکون داد و جلوی توجیه شدن کار هری توسط مغزشو گرفت.
وات د فاک! نه! هر چقدر هم باسن اون خوب باشه هیچ کس حق نداره بی اجازه لمسش کنه!

"میدونم هری ولی تو نباید این حرکتو روی کسی انجام بدی! اصلا از کجا یاد گرفتیش؟!"

هری که حالا حس بدی داشت با پشیمونی به لویی نگاه کرد و سرشو پایین انداخت و با لبای آویزون گفت:
" تو پارتی دو روز پیش، زین اینکارو با یه پسره انجام داد."

"اوکی. من زین و میکشم!"
لویی غرید و کلافه دستی به صورتش کشید.

" نه! ازش عصبانی نباش. خب من این کار و روی هر کسی انجام ندادم. تو دوست پسرمی!"
هری تند تند گفت تا از زین در برابر لویی دفاع کنه و با نگاه مظلومی به لویی زل زد.
"خواهش میکنم لو..."

Forest Boy [L.s]Where stories live. Discover now