"قدم چهارم: مهمون ناخونده!"

3.7K 853 1.1K
                                    

های گایز

آیم بک!

امیدوارم از این پارتم مثل پارتای قبل لذت ببرین و با کامنتای جذابتون روحم شاد شه^^

○○○

″شوخی میکنی ؟یعنی چی که اصلا این دیوونه رو یادت نمیاد ؟″

نایل نگاه متعجبش رو بین لویی و رویال جابه جا کرد و با دهن باز به داستان غیر قابل باوری که چند دقیقه ی پیش دوستش براش تعریف کرده بود فکر کرد .

منظور فاکی لویی از اینکه اونا کل دیروز رو توی جنگلی که حتی روی نقشه هم هیچ اثری ازش نیست - کنار پسر جنگلی که اتفاقا یه بلایی سر حافظش اورده و باعث شده اون هیچی یادش نیاد - گذرونده بودن و الان اون پسر به صورت کاملا مسخره ای از خونه ی لویی سر در آورده، چی بود؟

″ام ... بزار یه دور دیگه مرور کنیم ... تو میگی ما دیروز نرفتیم کمپ و به جاش من راهو گم کردم - که مطمئنا همچین چیزی اصلا امکان نداره - و در نهایت از یه جنگل سر در آوردیم و اونجا با این آقای شلخته ی جذاب ...

نایل با حالت خنده داری به رویال اشاره کرد و باعث شد لویی چشم هاش رو بچرخونه.

"...آشنا شدیم و اون کمکمون کرد. آخرش هم به من گفت باید همه چیزو فراموش کنم واسه همین من الان چیزی یادم نمیاد؟″

لویی سرش رو روی میز کوبید و با کلافگی آه کشید.

″برای بار هزارم نایل، آره دقیقا همین اتفاق افتاد! حالا میشه به من کمک کنی ببینم باید باهاش چیکار کنم؟″

نایل از جاش بلند شد و با حالت متفکری اتاق رو دور زد.

″در اینکه احتمال داره همچین تیکه جذابی بتونه منو متقاعد کنه دربارش چیزی نگم شکی نیست ولی لویی واقعا به نظرت احتمال داره من ... من نایل هوران، نه تنها تمام دیروز رو فراموش کنم بلکه یادم نیاد یه خرس منو آورده به یه خونه ی جنگلی؟ بیا منطقی ... بزار ببینم نکنه دیروز سرت رو به جایی زدی؟″

لویی به موهاش چنگ زد و به سمت هری چرخید.

″جیزز ! این گوه دکمه ی خاموش روشن هم داره؟ چون دارم کم کم دیوونه میشم!″

نایل با ترس صاف نشست و دست به سینه شد .

″اولا که به من نگو گوه کله کیری خان! من ساعت دو شب از خواب نازم زدم اومد اینجا به خاطر تو! بعدشم منظورت از...″

″اصلا میدونی چیه؟ فک کنم باید خودشو کلا از زندگی خاموش کنم تا بلکه انقدر چرت نگه!″
لویی در حالی که شقیقه هاش رو فشار میداد بدون توجه به حرف نایل گفت.

نایل که بهش برخورده بود ناباور دستشو روی دهنش گذاشت که باعث خنده ی رویال شد.
لویی با شنیدن صدای رویال اخم کرد و به سمت پسر جنگلی چرخید.

Forest Boy [L.s]Where stories live. Discover now