part 28

2.6K 417 814
                                    

ساری:)
دیر شد:)



با حس کردن هاله‌ی نور که به شدت از لایه پارچه های پرده روی چشمِ بستش میتابید باعث شد آروم چشماشو باز کنه و مردمک چشماش به خاطر نور ریز تر و عسلی هاش روشنتر به نظر برسه
خیلی طول نکشید تا صدای منظم قلب کسی رو هم زیر سرش احساس کنه با به یاد آوردن دیشب که لیام دستاشو به طرفش باز کرد و به آغوشش دعوتش کرد لبخندی زد
سرشو بلند کرد اما دستای ظریف و تتو خوردش رو از دور کمر لیام باز نکرد

نگاهی به صورت لیام که غرق خواب بود انداخت و چونشو وسط سینه اون مرد گذاشت مژه های بلندش آروم حرکت میکرد و به مخلوق جذاب رو به روش چشم دوخته بود...

به دستاش که هنوزم جای قبلیشون یعنی دور لیام بود و محکم به آغوش کشیده بودش خیره شد چرا انقد این آغوش حس خوب و اطمینان بخشی داشت؟
چرا طوری بود که هم گرم و هم خنک بود؟
صدای نفس های عمیق اون مرد مثل قطعه ایی آرامشبخش به گوشاش میرسید و باعث شده بود لبخندش از روی لباش محو نشه.

لیام-اگه زل‌ زدنت تموم شد، میتونم چشمامو باز کنم؟

با همون لبخند ملیحش جواب داد-از کِی بیدار شدی؟

حالا چشمای شکلاتی اون مرد باز بود و به عسلی های زین نگاه میکرد-از وقتی که احساس کردم تکون خوردی!

زین-چطور میتونی انقد زود از خواب بیدار شی! اونم با یه تکون کوچیک؟

اروم شونه هاشو تکون داد-از بچگی مثل عادت بوده برام

با انگشتش چند تارِ مویِ اون پسر آسیایی رو که جلوی صورتش ریخته بود رو پشت گوشش انداخت-این اذیتت نمیکنه؟ یعنی اگه نتونی به خاطر سروصداهای کوچیک‌ بخوابی؟

لیام-خب نمیدونم... گاهی اوقات انقد نمیتونم بخوابم که سردرد داغونم میکنه!

زین-به خاطر همینه همیشه سردرد داری؟ به خاطر اینکه نمیتونی شبا بخوابی؟

چشمای شکلاتی رنگش به پوست گردن اون پسر که خط نوری از لایه ی پرده ها بهش میتابید و اون رو خواستنی‌تر میکرد افتاد و آروم تکون کوچیکی به سرش داد-اره... یجورایی آرزومه یه شب راحت بخوابم بدون هیچ کابوسی، صدایی، یا کسی...

بدون اینکه نگاهش رو از گردن اون پسر و سیبک گلوش که آروم بالا پایین میشد برداره دوباره ادامه داد-اما دیشب خوابیدم.

زین-اینجا آپارتمان شلوغی نیست شبا آرامش داره...

لیام-همینطوره...

بالاخره از روی لیام که روی کاناپه دراز کشیده خوابشون برده بود بلند شد و با تکیه دستاش به پشتیِ کاناپه ایستاد

زین-میخوایی دوش بگیری؟

لیام همونطور که نیمخیز میشد سرشو به نشونه منفی تکون داد-نه! میرم خونه لباس عوض میکنم و همونجام دوش میگیرم

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now