part 26

2K 389 408
                                    

یک:بوی سیگار لیام با بوی سیگارهای معمولی فرق داره،با سیگارهای دیگه مقایسش نکنید!
نسبت به بقیه سیگارها بوی معطر و خاص خودش رو داره

دو:مِفیستافیلز( Mephistopheles ) اسم و لقبِ جوخه و دار و دسته ی لیامه به معنی شیطان.

روی صندلی چرمی نشسته بود پای راستش رو تندتند تکون میداد و گوشه لبش رو میجویید از وقتی که مارگو اسم "یاسر مالیک" رو به زبون آورده بود ذهنش بهم ریخته شده بود
شباهت فامیلیه اون آسیایی و این مامور مخفی حسابی ذهنش رو مشغول خودش کرده بود

این دو نفر نسبتی با هم دیگه دارن؟

پوف کلافه ایی کشیدو بلند شد کنار پنجره ایستاد و به حیاط سرسبز خونش خیره نگاه کرد خیلی وقت بود این شکلی ندیده بودش و حالا مثل قبل‌ها دلباز شده بود

قدم هاشو آروم به سمت در برد و از اتاق کار خارج شد جلوی در لوک رو دید که آماده در زدن بود

لیام-چیزی شده؟

لوک-نه رئیس، خبرای خوبی آوردم براتون شیمیدان رو پیدا کردیم و الان توی کارخونس و داره کارش رو میکنه، از همین الان کلی مشتری برای خرید این مواد اولیه داریم

سرشو تکون داد-خیلی خب...اسلحه ها چی؟

لوک-اون قضیه رو هم همون روز، شبش حل کردیم

لیام-کازینو؟!

لوک-امروز میریم سراغش!

نیشخند رضایتمندی زد
و همونطور که از پله ها به پایین میرفت به لوک که دنبالش میکرد گفت-خوبه.. اگه این قضیه رو هم حل کنید دیگه مشکلی برای پول نمیمونه!

سرشو تکون داد-بله!

لیام-ازین به بعد به افرادمون بگو حواسشونو جمع کنن اون مامور مخفی مارو از جایی که فکرشو نمیکنیم بفاک نده!

لوک-مشکلی نیست، ما همه جا محافظ گذاشتیم..

لیام-به هر حال کار از محکم کاری عیب نمیکنه!...
ببینم مارگو کجاست؟

لوک-آخرین بار توی زیرزمین،اتاق خودش بود

ضربه ارومی به شونه لوک زد و خیلی سریع وارد زیرزمین شد...با نگاه‌های بی قرارش دنبال اون دختر گشت که یجا بند نمیشد البته کارش این بود...همش درحال دوییدن...کاری که اون دختر میکرد از اسلحه کشیدن رو پیشونی دشمن هم سخت بود...

مارگو مغز باهوشِ لیام بود...اون یه هکر ماهر بود که میشد ازش به عنوان یه دانشمند اسم برد علاوه بر اینها توی حساب کتاب و سپردن چیزهای مهم به ذهنش قوی کار میکرد به طور خلاصه اگه بخواییم بگیم مغز مارگو مثل یه کامپیوتر هوشمند عمل میکرد

وقتی اون رو درحال خوردن یه ساندویچ بزرگ که با لذت و اشتها میخورد دید چشم غره‌ایی رفت کمی جلوتر رفت و صداش رو صاف کرد تا اون دختر متوجهش بشه
با دست پاچگی بلند شد و لقمه ی بزرگی رو قورت داد که باعث شد کمی گلوش اذیت شه-رییس!

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now