part 21

2.2K 436 434
                                    

پارت طولانی هست
یه سرنخ های کوچیکی از گذشته لیام رو میفهمید
و تقریبا هیجان داستان تازه داره شروع میشه
لذت ببرید 🌸

و اینکه خیلی ممنون بابت ووت و کامنت هاتون:)
همشون رو میخونم و پیام هایی که برام میفرستید خیلی برام ارزش داره نمیتونید حتی تصورش کنید که چقد خوشحالم میکنه:) اینکه داستان و قلم داستان رو دوست دارید یه چیز خیلی قشنگه برام :) مرسی که هستید.

غروری که تو چشم های پدرو پسر بود انگار هیچوقت قرار نبود بشکنه...
تنفر و سردیِ احساسات هیچوقت قرار نبود محو بشه
خاطرات گذشته انگار هیچوقت قرار نبود فراموش بشه
همه چی رد میشه و میگذره طوری که انگار اون اتفاق هرگز نیوفتاده اما سنگینیِ نگاه ها هیچ تغییری نمیکنه!
داستان های طولانیه پشت نقاب ها هیچوقت به پایان نمیرسه همونطور که وقتی یه انسان گناهکار نیشخند میزنه و کلی داستان های ناگفته رو با سکوت فریاد میزنه...
و اون رو به وجود میاره!
گناه...
گناه رو به وجود میاره...
زیبایی گناه هر آدم رو تشنه ی خودش میکنه و در آخر یا پشیمونش میکنه یا از بین میبره...
گناه ها زیبان...
ولی چرا عمل بهش اشتباهه؟ ... شاید داستان ناگفته‌ایی پشت این زیبایی ها باشه که هنوز کسی جرعت فریاد زدنش رو نداشته باشه!...

و اگه کسی روزی ، یه جایی از زندگیش رو تشنه‌ی این کائنات فریب دهنده شده باشه گریبان گیرش میشه همونطور که خاطرات گذشته از لجن های کثیف سر بیرون میارن و آینده ی مصنوعیت رو باز به قصد کثیف تر کردن حرکت میکنن اون ها دنبالت میان تا بهت یادآوری بشه که روزی خودت رو قاطیِ چه گناهِ کثیفی کردی...

کریس...

کریس از یادآوردی گناه های کثیفش لذت تمام رو میبرد!
و نیشخندی رو مهمون لب هاش میکرد که هزاران داستانِ ترسناک رو فریاد میزد...

که شاید اون فریاد رو فقط لیام میشنید...

فقط و فقط لیام..!

شاید چون یه انسان گناهکار گوش های تیزی برای شنیدن خاطرات نفرت انگیزش داره!
سوال رو کی ایجاد میکنه؟ کسی که میتونه جوابش رو هم پیدا کنه!
ولی جالب اینجاست دلیل ایجاد سوال چیه؟

گناه؟

تنفر؟

عشق؟

اینها دلیل هایی هستن که کسی نمیدونه چطور و کجا به وجود اومده
اینها همونطور که کل زندگیت رو بفاک میدن... آرامش رو هم ازت دریغ نمیکنن
آرامش رو تقدیمت میکنن اما نصفه!
اما کی کاملش میکنه؟ شاید یه موجود پاک.

لیام-خیلی جالبه که پین بزرگ سکوت کرده تا اونجایی که من میدونم علاقه خاصی از استفاده‌ی کلمات داره...

کریس که تمام مدت روی مبل دونفره، رو به روی لیام جا گرفته بود و گوشه ی لبش به بالا متمایل شده نگاهِ خیره‌شو از تیله های لرزون لیام جدا نکرده بود-من با سکوتم حرف میزنم لیام.. فکر میکردم تا حالا این رو فهمیده باشی.

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now