part 36

1.3K 242 29
                                    

         Vote please🌟🌟🌟
_______________________________________

_ لوووو هنوز آماده نیستی؟

هری در حالی که با عجله ساکای توی دستش و سبد خوراکی رو به دم در میرسوند داد زد و بعد از چند دقیقه صدای لویی رو از توی اتاقشون شنید.

_ فقط ده دقیقه.

هری هوفی کشید و تصمیم گرفت تا وقتی لویی آماده میشه وسایل رو ببره داخل ماشین بذاره. وقتی دوباره با آسانسور برگشت بالا لویی رو دید که به سختی تلاش میکنه ساک بزرگ توی دستش رو به آسانسور برسونه.
هری بی اختیار خندید و به آسانسور تکیه داد.

_ بیب داریم برا چند روز میریم چشایر! دور دنیا رو که نمیخوایم بگردیم.‌

با اشاره به ساک بزرگ توی دست لویی گفت و لویی بعد از چرخوندن چشماش دست به سینه ایستاد.

_ دلم میخواد همیشه جلوی خانوادت خوب به نظر بیام. حالا میشه جای بحث کردن بیای بهم کمک کنی؟!

هری با همون خنده ای که حرص لویی رو درمیاورد اول در خونه رو قفل کرد و بعد از بوسه کوتاهی روی چونه لویی ساک سنگینش رو از دستش گرفت.

بی معطلی سوار ماشین شدن و به سمت چشایر حرکت کردن. لویی بلافاصله بعد از سوار شدن به ماشین خوابش برد و تا چند ساعت بعدم بیدار نشد پس هری تقریبا بیشتر مسیر رو با آهنگای کلاسیک داخل ماشینش که فقط از نظر خودش خفن بودن گذروند.

به جز چندتا توقف کوتاه برای خریدن قهوه یا استراحت بقیه مسیرو بی وقفه رفتن و حدودا غروب شده بود که بالاخره به چشایر رسیدن.

لویی مسیر پر پیچ و خمی که هری بین خیابونای کوچیک اون شهر طی کرد رو تماشا کرد تا وقتی که یکم از شلوغی شهر فاصله گرفتن و هری جلوی یه خونه ویلایی خیلی بزرگ ماشینشو نگه داشت.

لویی با چشمای گرد شده به اون خونه نگاه کرد و سعی میکرد فکش رو از دیدن عظمتش جمع کنه. خب اون تا حالا هیچ اطلاعی از وضعیت مالی خانواده هری نداشت و اینکه هری توی لندن داخل یه آپارتمان با وسایل کاملا مینیمال و ساده زندگی میکرد باعث میشد هیچوقت پیش خودش احتمال نده که خانوادش همچین زندگی ای داشته باشن.

هری وقتی به پشت در رسید با یه کنترل جیبی دکمه ای رو زد که باعث شد در بزرگ ویلا باز بشه و هری دوباره ماشینو حرکت بده تا داخل پارکینگ پارکش کنه.

_ نمیخوای پیاده شی بیب؟

هری با لبخند از لویی پرسید و باعث شد توجهش از درختا و گلای داخل باغ ویلا گرفته بشه و به هری نگاه کنه.

_ اوه... آره..

لویی با دستپاچگی گفت و خیلی سریع از ماشین پیاده شد و منتظر موند تا هری ساک هارو از صندوق عقب برداره.

Don't let it break your heart [L.S] *Completed*Where stories live. Discover now