هفت

1.3K 174 264
                                    

هیچ رابطه‌ای قادر نخواهد بود تنهایی ما را از بین ببرد هر یک از ما در هستی "عمیقا" تنهاییم!

- اروین یالوم -
______________________________
جنسن نگاهي به ميشا انداخت كه با لبخند به صفحه گوشيش خيره بود و انگشت هاش روي صفحه كليد تكون ميخورد.

نگاه كوتاهي به جرد انداخت و بعد رو به ميشا كرد:سلام...؟!از زمين به ميشا؟

ميشا كه همچنان لبخند به لبش بود گفت:هم...؟

جرد خنديد:جداً ميگم...از صبح داري با كي حرف ميزني؟

ميشا سرشو گرفت بالا:چي؟

جنسن سرشو تكون داد:هيچي...ولش كن.

ميشا دوباره سرشو گرفت پايين و مسيج دادنش رو ادامه داد.

جنسن همچنان به ميشا نگاه ميكرد.

هنوز خط نازكي از زخمي كه از يك ماه پيش روي پيشونيش مونده بود رو ميشد تشخيص داد.

هر وقت اون زخم رو ميديد،احساس گناه تمام وجودش رو ميگرفت.

اون آدم خوبي بود،ميشا مستحق اين نبود كه وارد اين بازي هاي مسخره بشه.

دوباره لبخند كوچيكي روي صورت ميشا پيدا شد و باعث شد چال صورتش مشخص بشه.

جنسن به چشم هاي آبي ميشا نگاه كرد.

اون با خودش فكر كرد چشم هاي اون،معصوم ترين چشم هايي كه تا حالا ديده.

هميشه ميديد كه ميشا لبخند ميزنه و تمام مدت با اونا شوخي ميكنه اما چشم هاش هيچ وقت نميتونستن دروغ بگن.چشم هاش هميشه غمگين بود.حتي وقتي لبخند ميزد.

و جنسن ميخواست بدونه چرا.

ميخواست ميشا باهاش حرف بزنه.

و جنسن ميخواست گوش بده.

حاضر بود ساعت ها و ساعت ها كنار ميشا بشينه و به حرف هايي كه ميزنه گوش بده.

حتي اگه جوابي براي اونها نداشته باشه.

جنسن ميخواست،اون تنها كسي باشه كه ميشا درباره همه چيز باهاش حرف ميزنه.

نه هر كي كه پشت اون تلفنه و تمام توجه ميشا رو ازش گرفته.

جنسن نميخواست به خودش اعتراف كنه كه حسي كه داره حسادته اما از درون ميدونست كه همينطوره.

مسخره بود.با اينكه اون ميدونست رابطه بين لوران و ميشا كاملا فيكه اما باز هم نميتونست تحملش كنه.

نميدونست چرا اما هر وقت اون دو تا رو با هم ميديد،عصبي ميشد.

جنسن آدم آرومي بود و به اين راحتي از كوره در نميرفت و همين باعث شده بود از رفتار هاي اخيرش متعجب بشه.

"the star of my heart"[cockles]Where stories live. Discover now