Chapter 6

15 3 0
                                    


مامانم اومد ببینه که کجاییم ولی با اون وضع مواجه شد و گفت چی شده
من گفتم هیچی مامان از پله ها افتادیم
جی گفت  البته به لطف دخترت
و من خندیدم
مامانم گفت: چی حالتون خوبه؟
و همه باهم گفتیم اره
مامان: اههه چرا مواظب نبودید خدارو شکر که بلایی سرتون نیومد   و
همه بلند شدیم و رفتیم سر میز
و هنگام شام و هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد غیر از اینکه کش روبروم نشسته بود و یواشکی بهم نگاه میکرد
من متوجه میشدم ولی بروز نمیدادم و نگاه بشقابم میکردم
بعد از شام تصمیم گرفتیم که فیلم ببینیم
من به مامانم گفتم و انگار موریک رفت به مامانش بگه تا یکم دیگه بمونن
و رفتیم بالا توی اتاقم و درو بستیم
من لپ تابو اوردم و گذاشتم روی تخت خوشبختانه جیسون نبود 
همه وایساده بودن و من گفتم
خب بیان بشینید دیگه
کش گفت اها و اومدن سمت تخت
و من وسط نشستم و کش بقلم نشست و لانی این ورم و رز اونور و موریک لبه تخت
من گفتم اه چراغو خاموش نکردیم ولی موریک پاشد و رفت تا چراغو خاموش کنه
چراغو خاموش کرد ولی برگشته یه صدای اخ بلند ازش شنیدیم
من لبتابو سمت اون گرفت و گفتم چی شد؟
اون گفت  هیچی، هیچی نیست فقط انگشت پام خورد به صندلی!
_اه متاسفم موریک
و یکم پاشو مالوند و اومد نشست
ازش پرسیدم که حالش خوبه و اونم تایید کرد
بعد فیلمارو اوردم که انتخاب کنیم
بعد از توافقات مجلس ۵ساعته😑 بلاخره یه فیلم انتخاب کردیم ،یه فیلم اکشن
بعد فیلمو پلی کردمو دیدیم
کش انقد جوگیر شده بود تکون میخورد و من بهش میگفتم کش اروم باش الان مثله پله ها همه میوفتیم
کش خندید و موهای جلوی صورتشو داد کنار
وسطای فیلم صدای عجیب غریبی شنیدم و یهو سره کش افتاد روی شونم
برگشتم نگاهش کرد ولی چشاش بسته بود
بعد زدم بهش و فیلمو استوپ کردم و لانی گفت چی شد؟
من به کش اشاره کردم و دوباره زدم بهش بعد یدفعه پرید و گفت چی چی شده؟
بعد همه خندیدیم
کش گفت  اه ببخشید خوابم برد خواب این یاروهرو دیدم
بعد من خندیدم
تا پایان فیلم نیم ساعت مونده بود و من خسته شده بودم
دیدم که لانی داره با اشتیاق میبینه
اون دختر خیلی خوبیه و من دوسش دارم
خوشحالم که دوستای جدیدی پیدا کردم و دورو برم شلوغه
بعد فیلمم تمومم شد و من در لبتابو بستم  و لانی گفت نظرتون چیه که دفعه بعد بریم سینما یه فیلم جدید ترسناک اومده
و من با چشای هیجانزده نگاهش کردم بعد نگاه کش کردم و همه گفتیم اره
بعد گفتم من به جک و سامانتا هم بگم ؟
کش سریع گفت اره و رزم تایید کرد و  بعد لانی و موریک گفتن جک و سامانتا کین
دوتا از دوستای دیگمون تو مدرسه حالا باهاشون اشنا میشی. من گفتم
رز گفت حالا کی بریم؟
لانی گفت من تاریخ سینما رو نگاه میکنم و بهتون خبر میدم
گفتم خب چجوری خبر میدی؟
لانی گفت اوه شمارمو یادداشت کن
منم تو گوشیم زدم
بعد موریک گفت ما هم باید شمارشو بهت بدیم
من شونمو انداختم بالا و خندیدم
بعد لانی پاشد و گفت خب پس بهت خبر میدم و کش و موریکم بلند شدن و لانی گفت دیگه وقت رفتنه
و ماهم باهاشون بلند شدیم
بعد من گفتم خیلی خوب شد اومدین به هممون خیلی خوش گذشت لانی تایید کرد و گفت بعضی وقتا با هم بریم
بیرون و من تایید کردم
بعد رفتن سمت پله ها
بعد کش منو راه نمایی کرد جلوی پله ها تا دوباره نیوفتم من خندم گرفت
بعد همه اومدن پایین و وقتی مامانش دید اومدیم بلند شد و گفت زود باشین
بعد نگاه مامانم کرد و گفت خوشحال شدم و کلی چرتو پرتو تشکر کرد
و رفتن سمت راهرو و مامانم درو براشون باز کرد
و کش بای بای کرد و گفت میبینمت
و رفتن
رز نگاه ساعت کرد ساعت ۹ و ده دقیقه بود و گفت وای دیرم شده و باید برم
اون سریع خداحافظی کرد و لپمو بوس کرد و مامانمو بقل کرد و رفت
من رفتم تو پذیرایی نشستم و اه کشیدم بعد فکر جرات حقیقتی که بازی کردیم افتاد تو ی سرم
یعنی کش رو کی کراش داره؟
بعد گفتم وللش و پاشدم  و رفتم کمک مامانم کردم تا اشپزخونه رو تمیز کنیم
ساعت ۱۰ بابام اومد خونه و من رفتم بقلش کردم
من رفتم بالا تو ی اتاقم ولی یه چیزی توجهمو جلب کرد اون گوشیه کش بود برداشتمش و با گوشی خودم به لانی زنگ زدم
_بله عزیزم
لانی کش گوشیشو خونمون جا گذاشته
_اوه الان بهش میگم بیاد بگیره ممنون گفتی
باشه خواهش میکنم
و گوشیرو قطع کرد دو دقیقه بعدصدای زنگ رو شنیدم و کش اومد تو اتاقم و گوشیرو ازم گرفت اون ازم تشکر کرد
و چشمک زد و رفت
بعد روی تختم نشستم تا استراحت کنم و 
خوابم برد

Chance At Love [Cash.Baker]Where stories live. Discover now