وقتی اونا متوجه شدن لویی سیگار میکشه و وزن کم کرده به تنها چیزی که اهمیت میدادن سفید موندن وجه ی عمومی لویی بود .
براشون مهم نبود لویی سیگار بکشه یا به خودش آسیب بزنه ، تنها چیزی که میخواستن این بود که وقتی تو عموم حاضر میشه کمبود وزن و زخم های بدنش رو زیر لباس های گشاد و آستین بلندش مخفی کنه .زین شاهد تمام فرایند تغییر دادن لویی بود و براش عجیب نبود که الان منیجمنت ازش بخواد یه مصاحبه ترتیب بده و توش از فن هاش بخاطر بدخلقی های اخیرش عذر خواهی کنه .
وقتی اونا بهش گفتن که زین باید بگه دچار یه مشکل احساسی شده که روی روابط و رفتارش تاثیر منفی گذاشته زین فقط بهشون نگاه کرد . داشت با چشم های خودش میدید که چطور کسایی که روزی با کلی وعده و وعید اونا رو پای قراداد نشوندن ، حالا دارن جهت زندگیش رو به ناعادلانه ترین شکل ممکن تغییر میدن .
پس زین فقط اونجا نشست و تماشا کرد .
خاطراتش اونو به سالهایی برد که به پیشنهاد همین افراد وارد یه رابطه با پری ادواردز از گروه دخترونه ی لیتل میکس شده بود .پری خوب بود . شیرین بود و با زین رفتار صادقانه ای داشت تا اینکه باز هم به خواست همین افراد ، زین رابطهشون رو به هم زد .
زین مطمئن نبود احساسات پری هم نسبت بهش هنوز همونطور دوستانه باقی مونده بود یا نه .
ولی چیزی که نشون داده میشد این بود که قلب پری شکسته ، با وجود اینکه خودش هم درجریان این رابطه ی فیک و قراردادی بود .کلماتی که از دهن منیجر خارج میشدن بهش میفهموندن که قراره دوباره وارد یه دراما بشه .
قراره پاش رو روی غرورش بذاره و بابت کاری که نکرده عذر خواهی کنه ، اونم از کسایی که به دین ، شخصیت و هویتش بی احترامی کردن .وقتی زین از اداره ی منیجمنت خارج شد توی حال خودش نبود .
ذهنش پیش تماس از دست رفته ای بود که از هری داشت .
ذهنش پیش پری بود که مدت هاست ندیدتش .
ذهنش پیش مصاحبه ای بود که قرار بود ترتیب بدن .
ذهنش پیش لیامی بود که از خودش روند .زین احساس میکرد که طوری تحت فشاره که دلش میخواد هیچ وقت وارد بازی رسانه نمیشد .
همه میگن سیاست کثیفه ، ولی چیزی که برای زین مسلم بود این بود که دنیای شهرت هم به همون اندازه کثیف و پر از دروغه .
کسایی که توشن به دو دوسته ی سواستفاده گر ها و کسایی که ازشون سو استفاده میشه تقسیم میشدن .
گروه دوم به راحتی بازیچه ی دست گروه اول بودن و اختیار چندانی از خودشون نداشتن .
زینم یکی از همین افراد بود .
یکی از همونایی که قربانی بازی شهرت شده .زین وارد ماشینش شد و برای چند دقیقه بی حرکت همونجا نشست .
فکرش پیش حرف هایی بود که به تازگی شنیده بود . اصلا احساس خوبی به این قضیه نداشت .
ESTÁS LEYENDO
terrorist | Z.M - RPF
Fanfic' تروریست ' شاید این موضوع ، مسئله ی خاصی نباشه اگه شما تنها عضو مسلمان یک بوی بند شناخته شده و جوون نباشید . اما این موضوع مسئله ی مهمی میشه اگه شما تنها عضو یک بوی بند شناخته شده و جوون باشید . - فن فیکشن زیام مین نویسنده : ____Marry@ آغاز : بهار...
- ۱۱ : روابط
Comenzar desde el principio