#5

4.6K 437 86
                                    

د ا ن هری

آروم زیر گوشم گفت"نظرت چیه امشب یه کم شیطونی کنیم؟"
مردد نگاهش کردم.بعد از بدنیا اومدن دوقلوها اولین باره که لویی ازم میخواد باهاش سکس کنم.راستش خودم هم مدت زیادیه که ارضا نشدم و احساس میکنم واقعا بهش احتیاج دارم.
سرم رو خیلی کم تکون دادم اما لویی خوب متوجه جوابم شد.

لبخند ذوق زده ای روی لبش بود.منو چرخوند و سریع نشست روی سینه م.یه لحظه انگار چیزی یادش اومد.با شک پرسید"بهم بلوجاب میدی؟"
خب راستش من تو این مدت بارها اینکارو برای لویی کردم ولی اینکه ازم درخواست کنه برام جدیده!

من همیشه مجبور به انجامش بودم.هیچ راه دیگه ای نبود.با این حال امشب نمیخوام حال خوب لویی رو خراب کنم پس دوباره سرم رو تکون دادم.خوشحال شد همونطور که روی سینه م نشسته بود جلوتر اومد و دیکش رو به دهنم نزدیک کرد.

سعی کردم حس خوبی بهش بدم هرچند این حالت بیشتر شبیه اینه که داره دهنمو به فاک میده نه اینکه من براش ساک بزنم!!
خب این اخلاقش باید کم کم عوض بشه.دیکش رو ته حلقم حس میکردم و باعث میشد حالت تهوع پیدا کنم.

لویی چشماش رو بسته بود و بلند ناله میکرد.مجبور شدم چند دقیقه این حالت رو تحمل کنم تا بالاخره دیکش رو از دهنم دراورد.
خوابید رو بدنم و شروع کرد به بوسیدنم.خب این پیشرفت خوبیه!

همزمان که میبوسیدم و سعی میکرد روی گردنم لاو بایت بزاره دستش رو داخل باکسرم برد و شروع کرد به تحریک کردنم.هر چند خودم تقریبا نیمه سفت بودم.چند دقیقه بعد ازم جدا شد
سریع به طرف بسته ای که از داروخونه خریده بود رفت و کاندوم و لوب رو دراورد.

2تا وسیله که تو این مدت 1سال تقریبا هیچوقت استفاده نمیکرد.
بسته کاندوم رو باز کرد و همونطور که داشت روی دیکش میکشید گفت"بخواب لبه تخت هز"
خودم رو به لبه تخت رسوندم و دوباره دراز کشیدم.نمیدونم چجوری باید دردش رو تحمل کنم.

حداقل خوبه که میخواد لوب استفاده کنه.
-پاهاتو بگیر بالا.
+لویی...
-میدونم عزیزم...قول میدم اذیتت نکنم...زود باش
پاهامو بالا گرفتم و چشمام رو بستم.و منتظر شدم

سردی اون ژل لیزکننده رو روی سوراخم حس کردم.و بعد لویی اولین انگشتش رو واردم کرد.نفسم رو حبس کردم.خب این زیاد درد نداشت.انگشت بعدی هم اضافه شد.لویی سعی کرد با باز کردن انگشتاش یه کم جا باز کنه.ازم پرسید"حالت خوبه؟"

-اره...اره
+خوبه.چون من نمیتونم دیگه تحمل کنم.واقعا احتیاج دارم ماهیچه های داغت رو دور دیکم حس کنم!!فاااک
یه کم دیگه ژل روی دیکش مالید و پرسید"اماده ای؟"
سرم رو تکون دادم و گفتم"اره"
انگار فقط منتظر همین کلمه بود.چون 1ثانیه بعد وارد شدن دیکش رو به داخل بدنم حس کردم

کاملا حس کردم که داغ شدم!درسته که لوب سرد بود اما وقتی دیکش از روی جای بخیه های موقع زایمانم رد شد بدنم داغ شد و نفسم بند اومد.
لویی چند لحظه صبر کرد و درحالیکه با چشمای لعنتیش بهم خیره شده بود با نگرانی پرسید"چی شد هز؟ چرا عرقت زده؟"

-جای بخیه هام میسوزه.لعنت بهشون!
+میخوای تمومش کنم؟
-اووم.....نه ولی دوباره لوب بزن.بیشتر
دیکش رو کامل ازم دراورد.مقدار خیلی زیادی لوب روی دیک و روی سوراخ من ریخت.
و اینبار ارومتر واردم شد.و خب 100 درصد دردش کمتر بود

-پاهاتو بیشتر باز کن دردش کمتر میشه
+این از تجربه هاییه که با آدام داشتی؟
یه لحظه وسط تلمبه زدناش مکث کرد.با تعجب نگاهم کرد ولی جوابی نداد.
دردم کمتر شده بود و تازه داشتم حس خوبی پیدا میکردم.انگار جای بخیه ها بیحس شده بود

خودشو محکم بهم میکوبید.و سعی داشت پروستاتم رو پیدا کنه.و البته که نتونست چون چند لحظه بعد که دستش رو روی دیک من بالا و پایین برد فهمیدم که نزدیکه و خب داغ شدن پشتم نشون داد که درست فهمیدم.منم خیلی زود تونستم به اوج برسم و با خارج شدن کام ازم حس میکردم کل انرژی بدنم هم ازم خارج شد.

*********
سلام
خیلی کیف میده با وجود اینکه فصل اول چندین ماهه که تموم شده و آپ نمیشه هنوز جزو رتبه های خیلی خوبه.ممنون از حمایتهاتون

این فصل هم که هنوز ۴پارت ازش فقط آپ شده ولی بیشتر از ۱کا سین خورده.بازم ممنون

Force And Hate 2(L.S/BDSM)Where stories live. Discover now