#12

4.7K 385 222
                                    

د ا ن هری

بدون اینکه منتظر جوابش بشم بطری آبی رو از دستش گرفتم و گفتم"یه قطره ازش بخور"
-نه...نه...من نمیخوام از این لعنتی بخورم.زیر شکمم رو داغ میکنه
+خب اینکه خوبه لو!!حداقل وقتی تحریک شده باشی کمتر درد میکشی!

تو دلم به قیافه ی مظلوم لویی خندیدم.لویی هنوز مردد بود.با این حال دهنش رو باز کرد و من یه قطره از محلول تو دهنش ریختم
بلافاصله خودمم از محلول سبز یه قطره خوردم.خب مزه ش شبیه الکل بود تقریبا.
+دوربین گوشیت رو روی تخت تنظیم کن.

دستور دادن به لویی یه چیز واقعا جدید و عجیبیه برام.اون از تو کمد پایه گوشیش رو برداشت و با فاصله تقریبا 2متر از تخت روی زمین تنظیمش کرد و گوشیش رو رو پایه گذاشت.کارش که تموم شد به سمت دستشویی رفت و گفت"من الان برمیگردم"

موقعی که قدم برمیداشت ناخودآگاه توجهم به باسنش جلب شد.فاااک این عالیه! فکر کردن به این موضوع تقریبا باعث سفت شدن من شده بود.لباسم رو در اوردم کم کم حس میکردم بدنم داره داغ میشه.دیکم داشت درد میگرفت.لویی از دستشویی بیرون اومد.به طرفش رفتم و بغلش کردم وبعد از روشن کردن دوربین همراه خودم به طرف تخت بردم

-سعی میکنم اذیت نشی لو
سرش رو برام تکون داد.نفس هاش سنگین شده بودن
چقد حس عجیبیه.لعنتی من بیشتر از 1ساله تاپ نبودم و حالا حس میکنم میخوام جبران کل این یک سال رو سر لویی دربیارم.

شروع کردم به بوسیدنش و همزمان دکمه های لباسش رو باز کردم.وقتی لباسش روی زمین افتاد دستم رو پایینتر و توی باکسرش بردم و با دستام باسنش رو لمس کردم

فاک بالاخره دارم بهشون دست میزنم.اونا محشرن!چطور این همه مدت بهشون دست نزده بودم.و آدام!!!اون لعنتی همش درحال لذت بردن از اینا بوده!
هر دومون نفس نفس میزدیم. لباسای جفتمون رو کامل دراوردم.

اعتراض نمیکرد.انگار واقعا اون محلول اثر کرده بود چون شهوت رو تو چشماش واقعا میشد دید.
در کمال تعجب ازم خواست"زود باش هز"
با چشمای گرد شده گفتم"نمیخوای آماده ت کنم؟"
+زود باش
هلش دادم پایین تخت و با دستم به دیکم اشاره کردم.سریعا جلو اومد و کلش رو برد تو دهنش!ناخواسته ناله ای کردم

دهنش داغ بود و جای لبای باریکش روی پوست بدنم میسوخت.
-فاااک لعنتی.عجب دهنی
لویی همزمان که برام ساک میزد با دستش روی اون قسمت از دیکم که تو دهنش جا نمیشد رو برام هندجاب میداد.چقد حرفه ایه عوضی!

نمیتونستم این حجم لذت رو تحمل کنم!لویی داره بهم بلوجاب میده!کسی که تو یک سال گذشته صدها بار منو مجبور به این کار کرده بود داره ازم میخواد زودتر به فاکش بدم!
لعنتی آدام عاشقتم!!!!!

بدون هیچ هشداری تو دهنش ارضا شدم.و اونم خیلی راحت قورتشون داد.نفس نفس میزدم اما از شدت داغی بدنم و حس عجیبم برای به فاک دادن لویی کم نشده بود.دیکمم هنوز تقریبا نیمه سفت بود.خب اون محلول واقعا اثر جالبی داره

لویی رو روی تخت هل دادم و دوباره رفتم روش.خودش ناخوداگاه پاهاش رو تو شکمش جمع کرد و پوزیشن فوق العاده تحریک امیزی به خودش گرفت.
منم بدون تلف کردن وقتم با انگشت کردن یا لوب زدن تا جایی که میتونستم سریع خودمو داخلش کردم.صدای جیغ بلند لویی کنار گوشم باعث شد تا چند ثانیه گیج بشم اما بعد دوباره شروع کردم به فاک دادن سوراخ تنگش.

محکم و سریع تو بدنش تلمبه میزدم و لویی زیرم برای نفس کشیدن تقلا میکرد.صورتش اینقد قرمز شده بود که حد نداره.دیکم رو از بدنش دراوردم تا تو زاویه ی دیگه ای واردش بشم ولی تو همون 3ثانیه لویی با صدای بلندی التماس کرد"فاااک نه هری...ولم نکن...ادامه بده....محکمتر"

خب خب خب....اگر خودمم از این محلول نخورده بودم الان موقعیت خوبی برای شکنجه دادنش بود اما فعلا نمیتونم.با این حال گفتم"بگو میخوای چکارت کنم لو؟"
-محکم به فاکم بده لعنتی...زود باش...یا اینکه یه دیلدوی بزرگ برای خودم برمیدارم!

-اووووه پس دلت یه دیلدوی کلفت هم میخواد اره؟
سرش رو چند بار محکم تکون داد.
خم شدم و دیلدویی که قبلا زین استفاده میکرد و هنوزم تو کشو بود دراوردم.دیلدو رو واردش کردم.خب اینبار صدای جیغش ارومتر بود.با این حال که داشت جر میخورد و واقعا درد داشت بازم ناله میکرد و برای محکمتر به فاک رفتن التماس میکرد

ناله هاش به قدری بلند و التماس آمیز شده بودن که نتونستم دیگه طاقت بیارم.دیکم رو جایگزین دیلدو کردم و چند لحظه بعد دوباره به اوج رسیدم.
لعنتی چرا این حس تموم نمیشه.لویی که بعد از نیم ساعت به فاک رفتن و جیغ زدن و ناله کردن صداش گرفته بود خیلی بیحال گفت

-لطفا هز...
+لعنتی نیم ساعته دارم به فاکت میدم بس نیست؟ من کمرم درد گرفته
-خواهش میکنم...هنوز درد و داغی زیر شکمم خوب نشده...
خب اینبار سرم رو بین پاهاش بردم و شروع کردم تا با دهنم ارضاش کنم.
چند ثانیه بعد کام داغش تو دهنم پاشید.

خب انگار دیکم هنوز قصد شل شدن نداره.واقعا اون محلول لعنتی چی بود؟درحالی که به سختی نفس میکشیدم گفتم"بچرخ روی زانوهات لو"
با اینکه سخت بود براش اما چرخید و حالا سوراخش که کاملا قرمز و ملتهب بود جلوم بود.

راحت تر از دفعه های قبل خودمو واردش کردم.اینقد زیرشکمم درد گرفته بود که برای از بین بردنش درد کمرم رو نادیده گرفتم.چند دقیقه تلمبه زدن دیگه و برای بار سوم ارضا شدم.احساس میکردم ستاره های سفیدی جلوی چشمم جرقه میزنن و سرم گیج میرفت.دستم رو روی دیک لویی بردم و یک دقیقه هندجاب دیگه کافی بود تا لویی هم روی ملافه بیاد.

قبل از اینکه از خستگی بیهوش بشم ضبط فیلم دوربین گوشی لویی رو قطع کردم و بعد هردومون بدون هیچ حرفی به خواب رفتیم.

Force And Hate 2(L.S/BDSM)Where stories live. Discover now