Part1

6K 641 58
                                        


23 دسامبر 13:33

تهیونگ ضربه محکمی روی پشتش حس کرد که باعث شد چند ثانیه نفسش بره.

به عقب برگشت و با جونگیون روبه رو شد، بتای زشت و گنده بکی که از زمانی که برای اولین بار پاهاش رو تو این دانشگاه گذاشته بود زندگیش رو جهنم کرده بود.

"کی بهت گفت میتونی اینجا بیای؟"

بتا درحالی که مقابلش قرار میگرفت گفت.

"دارم اینجا درس میخونم"

با صورتی بی حس جواب داد و درحالی که تیکه های آزار دهنده اش رو نادیده میگرفت به راه رفتش ادامه داد.

"همچنین صداتو بیار پایین، ما تو کتاب خونه ایم و تو داری ما رو تو دردسر میندازی!"

"سعی نکن خشن باهام رفتار کنی تهیونگی."

با خنده گفت و موهای چربش رو با دستاش شونه کرد.

"این منو عصبانی تر میکنه!"

"ولم کن جونگیون دارم درس میخونم."

خدایا، اون میدونست چطور اذیتش کنه.

"خیلی خب میرم، ولی یه نفر بهم گفت که یه هرزه کوچولو داشت با دوست پسرم لاس میزد، تصور کن چقدر سوپرایز شدم وقتی فهمیدم اون هرزه کسی نیست جز تهیونگی کوچولوی معصوم."

اون دختر رو صورتش آب دهن پاشید درحالی که سعی میکرد با شیرینی نقش بازی کنه.

"نمیدونم داری راجب چی حرف میزنی."

تهیونگ دندوناش رو بهم فشرد و تلاش کرد عصبانیتش رو کنترل کنه.

"من حتی با اون دوست پسرت حرف نزدم!!"

"پس چرا اون بهم میگه که دیگه نمیخواد با من باشه و به جاش میخواد با تو باشه؟"

"غیرممکنه فکر کنی این تقصیر منه که دوست پسرت یه عوضیه!"

همینطور که داشت وسایلش رو جمع میکرد گفت چون میدونست تهش قراره چی بشه.

"من باهاش حرف نزدم."

قبل از اینکه حتی بتونه برگرده، صورتش به طرفی کج شد و بعد سوزشی رو روی گونه اش حس کرد، اون هرزه بهش سیلی زده بود.

نه خیلی محکم که فاجعه درست کنه ولی به اندازه کافی بلند بود که درون سالن ساکت کتاب خونه بپیچه.

"معلوم هست چه مرگته؟؟"

در حالی که گونه اش را میمالید با صدای بلندی گفت.

GOLDEN STRING ~ KOOKVWhere stories live. Discover now