لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.فردای اون روز، بعد از دیدن محتوای فیلم داخل دوربین و فهمیدن اینکه داخل اون اتاق یک گاوصندوق دیجیتال وجود داره، نیک تا غروب آفتاب مشغول تلاش برای هک کردن گاوصندوق و سیستم امنیتی اتاق بود، اما همچنان موفق نشده بود.
توی این مدت ژان و ییبو با دقت مشغول بررسی تک تک مسیرهای ورودی و گاردها بودن تا بهترین راه رو برای ورود و خروج بی دردسرشون پیدا کنن.
_ خب پس این راه بهترین راهه
+ قطعا همینطوره...از هر مسیر دیگهای اگه بخوایم وارد شیم درآخر به مشکل برمیخوریم
_ چون گارد ها و نگهبان های بیشتری متمرکز شدن و این مسیر بهترینشونه
ژان برای نشون دادن موافقتش، سرش رو تکون داد.
+ ولی بازم ممکنه ترتیب قرارگرفتنشون تغییر کنه...حتی ممکنه تا چند روز بخاطر غیب شدن دو نفر از افرادشون، تعداد گاردهاشون شب ها افزایش پیدا کنه
_ پس باید یه چند روز صبر کنیم تا اوضاع کمی بهتر بشه
+ درستههمون حینی که اون دونفر مکالمهی آرومی داشتن، سهون و چانیول که کنارشون نشسته بودن و همینطور مارک و جینیونگی که بالای سرشون ایستاده بودن، با دهن های باز، تماشاشون میکردن.
بعد از اتمام مکالمهاشون هردو نگاهی به اطراف انداختن و با چندجفت چشمی مواجه شدن که متعجب بهشون نگاه میکردن.
ییبو دستش رو جلوی صورت چانیول برد و بشکنی زد تا از اون حالت دربیاد و بعد بلند شد. همونطور که از کنارش رد میشد، خطاب بهش گفت:
_ چته تو؟
این رو گفت و بدون اینکه منتظر جواب چانیول بمونه، به سمت نیک رفت. چانیول که تازه به خودش اومده بود پشت سرش راه افتاد تا بهش برسه.
چانیول: فکر میکردم بخاطر فشار ماموریت هاش مخش تاب برداشته ولی تو که وضعت بدتره، نکنه زخم بازوت رو مغزت اثر گذاشته؟ چرا شماها جدیدا دیگه نمیزنین تو سروکله هم؟ خبریه؟ یا مسابقه گذاشتین؟
ییبو بیتفاوت شونهای بالا انداخت.
_ دلیلی نداره، همینطوری
چانیول کمی چشماش رو ریز کرد.
چان: قطعا آرامش قبل از طوفانه
ییبو به انداختن نگاه پوکری به چان، بسنده کرد و خواست به نیک چیزی بگه، که چانیول بازوش رو گرفت و اجازه نداد.
چان: ییبووو
ییبو سوالی به چانیولی که توی صدم ثانیه مودش عوض شده بود و حالا رسما داشت زار میزد، نگاهی انداخت.
YOU ARE READING
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم که ما تنها تصمیم...