part 37

102 40 195
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

با شنیدن صدای زنگ موبایلش، آخرین مشت رو به کیسه بوکس مقابلش کوبید و عقب اومد. موبایلش رو از جین‌یونگ گرفت و اجازه داد با حوله تن نیمه برهنش رو خشک کنه. با دیدن شماره مباشر رییس هونگ، سریع تماس رو جواب داد.

_ بله قربان

× وانگ ییبو رییس دستور داده تا دوساعت دیگه اینجا باشی

_ چشم خودمو میرسونم

× خوبه

ییبو بعد از قطع شدن تماس، حوله رو از جین‌یونگ گرفت و در جواب نگاه کنجکاوش گفت:

_ رییس هونگ میخواد ببینتم

جین‌یونگ: اتفاقی افتاده؟

_ نمیدونم فکر نکنم...احتمالا ماموریت جدیدی باشه

جین‌یونگ: به رییس پارک بگم حاضر شه؟

ییبو با شنیدن لفظ رییس پارک، تک خنده ای زد.

_ به کی؟؟

جین‌یونگ گیج به ییبو نگاه کرد و آروم گفت:

جین‌یونگ: رییس پارک؟

_ به اون غول گوش دراز میگی رییس پارک؟ خودش گفته؟؟

جین‌یونگ سرش رو به نشونه مثبت تکون داد که باعث شد صدای خنده ییبو بلند بشه.

_ بهش نگو رییس پارک پروو میشه...همون چانیول خوبه

جین‌یونگ: ولی اخه....چانیول....خب ایشون...نمیشه...

_ باشه بازم حداقل جناب چانیول ولی اخه رییس پارک؟؟

ییبو همونطور که میخندید به طرف بیرون باشگاه راه افتاد.

_ برو....برو بهش بگو حاضر شه تا من دوش بگیرم

جین‌یونگ: چشم

ییبو همونطور که میخندید و سرش رو با تاسف تکون میداد به اتاقش رفت. یک هفته گذشته رو با ماموریت های زیادی پشت سر گذاشته بود و امروز روز استراحتش بود. ولی ییبو ترجیح میداد به جای خوابیدن، تمرین کنه.

تمرین و ورزش همیشه حالش رو خوب میکرد، دقیقا برعکس چانیول که باید مثل خرس میخوابید. دوشی گرفت و سریع آماده شد، وقتی از اتاق بیرون با چهره غرغروی چانیول و جین‌یونگی که دستش رو میکشید رو به رو شد.

_ چیشده؟

جین‌یونگ: وای قربان...به زور بیدارشون کردم...لباس تنشون کردم و تا همینجا کشوندمشون

ییبو سرش رو به نشونه تاسف تکون داد و خودش بازوش رو گرفت.

_ چته پس؟

چانیول: لعنتی بعد از یک هفته میخواستم بخوابم....رییس هونگ تو رو کار داره....به من چه؟ خوابم میاد

THE GAME OF DESTINYWo Geschichten leben. Entdecke jetzt