لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.تقریبا بعد از گذشت یک ساعت، ژان با شنیدن باز شدن در، نگاهش رو به سمت منبع صدا برگردوند. با دیدن سهون و مارک، چشماش برق زد. از جاش بلند شد و سمتش رفت.
+ هون....اومدی
سهون لبخندی زد و سرش رو تکون داد.
سهون: دلتنگم شده بودی بیب؟
+ یکم دیرتر میومدی غش میکردم از دلتنگی اصلا
سهون کوتاه خندید و آروم به بازوش زد. ژان سریع با یادآوری موضوعی، سوالش رو بیان کرد.
+ راستی چیشد؟ چه اطلاعاتی تونستین بدست بیارین؟
سهون: فلش دست وزیر دفاع....ییتانگه
ژان متفکر سری تکون داد و زیرلب خوبه آرومی زمزمه کرد.
+ پس حدسمون درست بود....از همکار لیانگ چی؟ چیزی نصیبتون شد؟
سهون: فقط وقت تلف کردیم....تمام این مدت زیرنظرش گرفته بودیم، ولی متوجه چیز عجیبی نشدیم، نیازه چندنفر رو بفرستیم همچنان زیرنظر داشته باشنش؟
+ اره....برای اطمینان دونفر از افراد دارک مون رو بفرست به اون مکان
سهون سری تکون داد و نگاهی به اطراف انداخت.
سهون: شما چیکار کردین؟
+ بعد از تکمیل بررسی هامون، ماهم در نهایت به ییتانگ شک کردیم...۳نفر از افرادمون رو فرستادیم به عمارتش تا اونجارو زیرنظر داشته باشن و شرایط رو آنالیز کنن، الان هم هکر دارک مون رو آوردیم تا سیستم امنیتشون رو هک کنه
بعد از تموم شدن سوال های سهون و توضیحات ژان، ژان متوجه خستگی سهون شد.
+ برو استراحت کن هون
سهون: نیازی ندارم
+ برو سهون، نتونستی این چندوقت درست و حسابی بخوابی، همین الان برو
سهون: ولی من خوبم ژا...
+ گفتم برو استراحت کن اوه سهون
کلماتش رو تیکه تیکه و با تحکم بیان کرد و سهون که میدونست داره از قدرتش به عنوان رهبر استفاده میکنه، چشم غرهای بهش رفت.
سهون: سوءاستفاده گر
چپ چپ بهش نگاه کرد و راهش رو سمت اتاقشون گرفت و رفت. بعد از مطمئن شدن از رفتن سهون، نگاه ژان روی مارک ثابت شد.
+ به توهم باید بگم؟
مارک: ولی آخه...
+ اره؟
مارک با بی میلی زیرلب چشمی گفت و مثل جوجه اردک پشت سهون راه افتاد.
وقتی از رفتنشون مطمئن شد، نگاهش رو به نیک داد که مشغول رسیدگی به کارهاش بود و چانیول همونجور که چشماش از حدقه درحال بیرون زدن بود، به کارها و حرکت دست های نیک روی کیبورد نگاه میکرد. سری به نشونهی تاسف تکون داد و سمت ییبو برگشت.
YOU ARE READING
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم که ما تنها تصمیم...