Part 16-2

152 51 62
                                    

📛⛔📛⛔📛⛔📛⛔📛⛔📛
از سرویس بهداشتی بیرون اومد و با دیدن بکهیون که یه شاسی آ۳ رو با دست چپ گرفته و با دست راست روش طرح می‌کشه، لبخندی زد و گفت:«چی می‌کشی ؟»

بکهیون بدون اینکه نگاهش کنه گفت:«فکر نکنم دلت بخواد ببینیش.»

چانیول متعجب گفت:«چرا؟ من عاشق همه طرحهایی هستم که تو میکشی! چرا نخوام ببینمش؟»

بک هیون بهش نگاه کرد و گفت:«میشه در اتاق رو قفل کنی؟»

چانیول سر تکون داد و در اتاق رو قفل کرد و وقتی سمت بکهیون برگشت، بکهیون اشاره کرد سمتش بره. چانیول آروم سمتش قدم برداشت و بکهیون گفت:«این طرح رو از چیزی که می‌خوام کشیدم، نه از ترسم.»

چانیول مشتاقانه سمتش رفت و شاسی رو ازش گرفت و با دیدن طرح روی کاغذ طراحی کاهی، آب دهنش توی گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن. بکهیون با خنده ایستاد و پشتش زد و گفت:«من که گفتم فکر نکنم بخوای ببینیش.»

چانیول به زور نفس کشید و گفت:«دوست داشتم ولی امادگیش رو نداشتم.»

بکهیون خندید و گفت:«به هر حال اینو دلم میخواد. همین امروز، همین الان.»

و با شیطنت به چانیول خیره شد. چانیول به طرح نگاه کرد. این طرح خودش و بکهیون بود، لخت، دراز کشیده روی تخت، در حالیکه چانیول مابین پاهای بکهیون بود و چیزی که توی طرح نبود و دیده نمیشد، عضوهاشون بود.

چانیول خیره به بکهیون گفت:«واقعا اینو میخوای؟»

معذب نبود، فقط نگران بود. بک لبخندی زد و گفت:«آره. همین رو می‌خوام. تو نمی‌خوای ؟»

جمله آخر رو نگران پرسید و چانیول گفت:«منم می‌خوام ... فقط...»

و نگاهش رو دزدید. بکهیون دستش رو گرفت و نوازش کرد و گفت:«فقط چی؟ می‌ترسی من حالم بد شه ؟»

چانیول بهش نگاه کرد و گفت:«نه. یعنی نمیشه گفت نه. فقط اینکه من تا حالا اینکار رو نکردم و میترسم بهت آسیب بزنم. اگر اشتباهی کنم چی؟»

بکهیون آروم خندید و گفت:«منم بار اولمه و مطمئنم کم کم خوب میشیم. نگرانش نباش، هوم؟»

و سرش رو کج کرد و پلک زد. چانیول با دستهاش صورت بکهیون رو قاب گرفت و گفت:«پس خودت بهم بگو اگر اشتباه میکردم. باشه؟»

بکهیون در حالیکه دستهاش رو روی دستهای چانیول میذاشت، سر تکون داد و ثانیه ای بعد، لبهاشون بهم متصل شد و بوسه ای متفاوت رو شروع کردن. این بوسه، فقط بوسه نبود، تمام عشقشون رو میخواستن با حرکت لبهاشون روی هم، به دیگری نشون بدن. شاید میخواستن طرف مقابل رو قانع کنن که این رابطه، از روی عشقه و نه غریزه.

با قرار گرفتن دستهای بکهیون در پایین تیشرتش، ازش فاصله گرفت و بکهیون گفت:«نمیشه که با لباس.»

Faceless (Completed)Where stories live. Discover now