- از اون پسر فاصله بگیر جانگ!
هوسوک با دیدن شخصی که تنفگ رو به سمتش نشونه رفته بود، اخم غلیظی کرد و نتونست جلوی فکش رو برای فشار به دندونهاش بگیره.
- ت... تو...
سوکجین با حجم انبوهی از تجهیزاتی که همراه خودش حمل می کرد، از جلیقهی زدگلوله تا عینک دیجیتالی تک چشم... با اسلحهاش رو به مرد عصبانی نشونه رفته بود و بیتوجه به اخمهای غلیظ روی ابروهای هوسوک، قدمی نزدیکتر رفت و بدون پایین آوردن تفنگ دیجیتالیاش با لحنی سرشار از تهدید گفت:
-بهت هشدار دادم، ازش فاصله بگیر.
نیشخند ناگهانی، همراه اخم هوسوک شد. ترس، آخرین چیزی بود که توی اون صورت دیده میشد. ظاهراً هیچ کدوم قصد کوتاه اومدن نداشتن.
- ببین کی اینجاست! استاد کیم برای نجات دانشجوهای عزیرش اومده... البته اگر بشه اسم یه مشت آهنپاره رو دانشجو گذاشت.
این بار سوکجین بود که پوزخند تمسخرش رو روانهی اعصاب متشنج مرد روبهروش کرد و در عین ناباوری، تفنگش رو پایین آورد.
- تو به عنوان کسی که زندگی و حرفهاش رو پای همین آهنپارهها گذاشته، نمیتونی همچین حرفی بزنی!
هوسوک با یادآوری گذشته، اخمی با چاشنی عصبانیت روی ابروهاش نشوند و با حرکت دستش باز هم جیمین رو فراخوند.
ربات تسخیر شده مثل عنکبوتی که از تارهای تنیده شدهاش بیرون میاد، به سمت استاد سابقش رفت اما قبل از اسیر کردن سوکجین، با لیزری که مرد به جلوی پاش شلیک کرد، سر جاش ثابت موند.
- استاد، اون جیمینه؛ بهش صدمه نزنید!
جونگکوک فریاد زد و سوکجینی که دوباره گاردش رو بالا آورده بود، خیره به چشمهای قرمز جیمین لب زد:
- میدونم جونگ کوکا... اما این عنکبوت تسخیر شده تا وقتی برنامهریزیاش رو از اختلال ویروسهای خارجی پاک نکنیم، هیچ ربطی به جیمین ما نداره!
جونگکوک مات و مبهوت از ناتوانی خودش رنج میبرد و نگاهش بین جسم نیمههوشیار تهیونگ و سوکجینِ مصمم میچرخید.
- دیگه کافیه، این بچه بازیها رو تموم کنید!
هوسوک با نیشخند روی لبش غرید و جیمین برای دفعهی دوم به سوکجین حملهور شد. برخلاف انتظار هوسوک و نگرانی جونگکوک، سوکجین با سرعت بالایی از حملهی پسرک جا خالی داد. اینکه استاد کیمِ کاریزماتیک تنها به اونجا اومده باشه، دور از انتظار بود و هوسوک هر لحظه در انتظار حملهی لشکری از رباتها به مقرش بود؛ ولی هیچ کس نمیدونست چی توی سر اون مرد میگذره.
سوکجین و جیمین درگیر نبردی تن به تن شده بودن و هوسوک باز هم به سمت تهیونگ قدم برداشت. جونگکوک بیوقفه برای آزادیاش تلاش میکرد و درست همون لحظه صدای شوگا به گوش رسید.
- س... سیم کنار دستت... اگر بتونی اون رو جدا کنی سیستم از کار میافته.
شوگا بهخاطر فشار دستگیرههای دور گردن و مچ دست و پاهاش، به سختی صحبت میکرد اما به لطف اون، جونگکوک با کمی تلاش، نهایتاً موفق به خارج کردن سیم از ورودی پشت سرش شد.
- تا حواسش نیست برو سراغ میز کنترل. میتونی برای پایگاهتون درخواست کمک بفرستی و هشدار خطر بدی.
شوگا گفت و جونگکوک با قدمهای آرومش بدون اینکه توجه هوسوکِ مشغول رو جلب کنه، به سمت میز کنترل رفت. متأسفانه به لطف کاهلیهاش هیچ اطلاعاتی در مورد چگونگی کارکرد تکنولوژیهایی به این پیشرفتگی نداشت. متخصص این حرفهها جیمین بود و بدون اون هر کاری توی حوضهی تکنولوژی لنگ میموند؛ هر چی باشه اون یه ربات سایبری بود!
به محض لمس دکمهی روی میز، صدای آژیر به گوش رسید. هوسوک فکر همه چیز رو کرده و بیخیال سنسورهای خطر نشده بود.
- ای موش کثیف!
هوسوک رو به جونگکوک غرید و به سمتش رفت؛ اما ظاهراً دیر شده بود. شانس با جونگکوک یار بود و دکمههایی که توی همون لحظهی آخر با به کارگیری تمام مهارتهاش فشرده بود، موفق به از کار انداختن سیستمهای اختلالگر و باز کردن قفل دروازهها شد.
- این بازی قرار نیست طبق نقشههای تو پیش بره!
جونگکوک با تمام اعتماد به نفسی که از وجود سوکجین و امیدهای کوچک در عین ناامیدی به دست آورده بود، گفت و به کمک انرژی خارج شده از کف پاهاش روی هوا به پرواز در اومد.
قبل از اینکه هوسوک عصبانیت خودش رو ابراز کنه، شوگا با میلهی فلزی که از ناکجا آباد پیدا کرد، ضربهی محکمی رو روانهی سر مرد کرد و برای چند لحظه هم که شده از دور خارج.
- تو برو کمک اون، من حواسم بهش هست.
شوگا رو به جونگکوک گفت و در حالی که سر تهیونگ رو از روی زمین بلند میکرد به سوکجین اشاره کرد. جونگکوک با سر تایید کرده و به سمت جدال استاد و دوست سابقش رفت.
پسر با سرعت بالایی به سمت جیمین پرواز کرد اما قبل از شلیک به سمتش، پسرک بازوهای عنکبوتیاش رو به کار گرفته و جونگکوک رو جلو نیومده، به عقب پرت کرد.
- جونگگوکا، سلاح شمارهی چهل و پنج رو فعال کن. یه سنسور کنار گوشت هست که با روشن کردنش می تونی عینک مخصوصت رو بیرون بیاری.
جونگکوک با دقت به حرفهای استادش گوش میکرد و در تلاش بود اون چه میگه رو اجرا کنه. این شرایط ثابت میکرد حتی اگر خارقالعادهترین سیستم و ساختار رو هم داشته باشی، تا مهارت استفاده ازش رو به کار نگیری، هیچ فایدهای نداره.
- پارک جیمین یه ربات سایبریه، کافیه بهش نزدیک شی تا با یه لمس، سیستمهات رو از کار بندازه. باید از راه دور شکستش بدی!
استاد کیم با یه شلیک لیزری دیگه به سمت پسر عنکبوت مانند روبهروش گفت و جونگکوک بالأخره موفق به برداشتن قدمی در راستای تواناییهاش شد.
- آفرین پسر.
جونگکوک به لطف راهنماییهای سوکجین، بالأخره ضربهای به جیمین زد و تحسین استادش رو برانگیخت.
جدال بین رباتها بالا گرفت و صبر و تحمل جیمین که حالا مورد هجوم دو دشمن قرار گرفته بود، رو به لبریز شدن میرفت.
پسرک با چشمهای قرمزش سعی میکرد از خودش دفاع و دشمنش رو شناسایی کنه؛ اما استاد و شاگرد اون رو به شدت مورد حملهی خودشون قرار داده بودن.
- دیگه کافیه!
هوسوکِ درگیر با شوگا فریاد کشید و جیمین با دستوری که بهش داده شد، به سمت اربابش رفت.
- همتون رو با هم میفرستم به جهنم!
صدای خندهی شیطانیاش به گوش رسید. با فشردن دکمهای که روی هدبند دیجیتالش بود، سراسر پایگاه به لرزه افتاد و چشمهای خالی از رنگ لشکر رباتهای خاموش به قرمز در اومد.
- جونگکوکا، نباید اجازه بدی اون رباتها رو روشن کنه!
سوکجین فریاد زد و جونگکوک بیتعلل به سمت هوسوک رفت.
- نمیذارم دنیا رو هم به جهنم خودت تبدیل کنی!
جیمین با تمام تواناییهاش در برابر قدرت بینظیر جونگکوک کم میآورد.
صدای مهیب شلیک و انفجارهای کوچک و بزرگ سرار سالن اکو میشد. سوکجین در این حین به سمت تهیونگ رفت و با بلند کردن سرش، در حالی که فلش کوچکی رو از ورودی پشت گردن پسر واردش میکرد، رو به شوگا گفت:
- کمک کن ببریمش بیرون. تا چند دقیقهی دیگه برنامهریزیاش به حالت عادی برمیگرده. نباید اجازه بدیم دست هوسوک بهش برسه.
شوگا باتمام سوالاتی که توی ذهنش از کیستی و رابطهی اونها با هوسوک داشت، سرش رو تکون داد؛ اما نتونست جلوی کنجکاویاش رو بگیره.
- اون پسره چی؟ جانگ قدرتمندتر از چیزیه که فکرش رو میکنی!
استاد کیم با اخم و نگرانی مشهود توی چهرهاش به سمت جونگکوک برگشت. جئون جونگکوکی که روزی تنها یه نقشه روی کاغذ بود، حالا با تمام توان برای نجات زندگیهای خارج از این پایگاه تلاش میکرد و شاید خودش نمیدونست ولی باعث افتخار نامجون و خیلیهای دیگه بود.
- هی پسر جون، مراقب باش!
فریاد شوگا به گوش رسید و سوکجین رو از مخمصهی تفکر بیرون کشید. جونگکوک با جیمین درگیر و کاملاً از هوسوک خشمگین پشت سرش غافل بود. اون مرد بدون ردی از رحم توی چشمهاش، سلاح قدرتمندش رو به سمت جونگکوک نشونه رفته و بیتوجه به نگاه خیرهی حضار، ماشه کشیده شد.
کسی جرأت باز کردن چشمهاش رو نداشت. توی ذهن هر کدوم چیزی میگذشت؛ اما نهایتاً همگی به یه مقصد ختم میشدن، "ای کاش هر چه سریعتر این ماجرا به سر برسه..."
YOU ARE READING
I'm not a robot 🚨 (Full)
Action⏤͟͟͞͞🛸 <vkook 🔥 - شمارهی دویست و هفتاد و پنج ²⁷⁵ کاربرد: نابودگر 🚫 خلقت: ۱۹۹۷📣 ایجاد شده توسط: KN 🪫 آمادهی بارگذاری؛ با شمارهی سه. یک، دو، سه. به زندگی جدیدت خوشاومدی دویست و هفتاد و پنج! 🚀 :...
