part32

1.5K 220 206
                                    

حالا من یه چی واسه خودم گفتم، جدی رسوندینش؟💀
وای...

(این دومین پارتیه که امشب آپلود می‌کنم.
اگه پارت قبل رو ندید حتماً اون رو بخونید و بعد سراغ این پارت بیاید.)

______________________

چند دقیقه ی بعد، بعد از این‌که خودشون رو تمیز کردند و از ظاهر تهیونگ مطمئن شدند، از دستشویی خارج شدند.

از پله ها پایین رفتند و وقتی دوباره بین جمعیت قرار گرفتند، با جیمینِ نگران مواجه شدند.
پسر بزرگ‌تر به سمتشون دوید و وقتی بهشون رسید با اخم به جفتشون نگاه کرد.
نگاهش رو به جونگکوک داد و بعد از مشت محکمی که به سینه اش کوبید، گفت:
_احمقِ بی‌شعور، نباید قبل از این‌که گم و گور می‌شی یه خبر بدی؟ فکر کردم اتفاقی براتون افتاده. می‌دونی چند دقیقه است دنبالتون می‌گردم؟

جونگکوک "اوه" ای گفت و دستی به پشت گردنش کشید. با عذاب وجدان گفت:
_معذرت می‌خوام هیونگ. فکر نمی‌کردم انقدر طول بکشه.

جیمین اخم بزرگی بهش کرد و گفت:
_برو پیش پسرا. اونا هم نگرانت شدن. پسره ی احمق.

به آرومی سر تکان داد و بعد از گرفتن دست تهیونگ به سمت میز حرکت کرد.

یونگی با دیدن‌شون ابرو بالا انداخت و گفت:
_کجا بودی پسر؟ جیمین خودشو کشت. یه لحظه فکر کردیم رفتید.

_نه، یکم جو داده. رفته بودیم بالا. تهیونگ نیاز به دستشویی داشت.

یونگی به آرومی سر تکان داد و شات جدیدی که جلوش قرار گرفته بود رو سر کشید.
_من می‌رم پیش داهیون.
بعد تهیونگ و جونگکوک رو با هوسوک تنها گذاشت.

تا هوسوک خواست حرفی بزنه، دختری به میزشون نزدیک شد و کنار جونگکوک قرار گرفت.
تهیونگ با ابرو های بالا رفته به صحنه نگاه کرد.
چرا هر چی دختر بود سمت این میز می‌اومد؟

دختر لبخند دلربایی زد و دستش رو دور کمر جونگکوک انداخت.
بی مقدمه گفت:
_دلم برات تنگ شده بود کوک.

تهیونگ با شنیدن این حرف اخم کرد و ناخواسته کمی از جونگکوک فاصله گرفت.
هوسوک که وضعیت رو دید، تصمیم گرفت از اون جمع فاصله بگیره و پیش یونگی و داهیون بره.

جونگکوک بدون این‌که به تهیونگ نگاه کنه، نگاهش رو به دختر داد و بعد از این‌که دست دختر رو از دور کمرش باز کرد، گفت:
_خیلی وقت بود ندیده بودمت، مینجی.

مینجی که کمی از واکنش جونگکوک متعجب شده بود، بی توجه به این موضوع دوباره خندید.
_خب؟ پس به این مناسبت می‌آی با هم برقصیم؟ بعد از مدت ها؟

جونگکوک با شنیدن این حرف اخم کمرنگی کرد، و قبل از این‌که جوابی بده به سمت تهیونگ برگشت.
با دیدن اخم تهیونگ که واضحاً حسادتش رو نشون می‌داد، نفس عمیقی کشید و به سمت مینجی برگشت.
_متاسفم، اما ترجیح می‌دم با پارتنرم برقصم.
بعد کمر تهیونگ که ازش فاصله گرفته بود رو گرفت و به سمت خودش کشاندش.

cat boyWhere stories live. Discover now