AGAPE[stydia]

23

خندید و لب پایینشو گاز گرفت

بلند شد و از اینه به خودش نگاه کرد
دستشو روی لباسای استایلز که تنش بود کشید
لباسشو بو کشید و چشماشو بست
بوی عطرشو وارد ریه هاش کرد

لباسارو بیرون اورد و توی کمدش گذاشت تا بعدا به استایلز پسشون بده
موبایلش زنگ خورد، الیزا بود
مطمئن بود قراره با کلی سوال روبرو بشه
پوفی کشید و جواب داد
+باور کن الیزا همشو برات تعریف میکنم اونم حضوری

الیزا پشت گوشی خندید
الیزا: از کجا میدونستی؟

روی تخت نشست
+من اگر تورو نشناسم که خاک تو سرمه دختر، به هر حال امشب بیاین بریم بیرون

الیزا: راستی چرا نیومدی مدرسه؟

+ امشب حرف میزنیم الیزا، خدافظ

موبایلشو کنار انداخت، طبقه پایین رفت تا ناهار درست کنه

النا داخل خونه اومد، با دیدن لیدیا داخل اشپزخانه ابرو بالا انداخت

لیدیا با دیدن النا سلام کرد و براش یه لیوان قهوه ریخت
النا همچنان با تعجب نگاهش میکرد: ممنون، فقط یه سوال، توی خونه چیکار میکنی، الان باید مدرسه باشی

لیدیا مکثی کرد ، نمیدونست باید چی بگه و قطعا گفتن اینکه دیشب با استایلز بوده اصلا خوب نبود
+امروز کلاس اخرمون کنسل شد بخاطر همین زودتر اومدم خونه

النا سر تکون داد و باشه ای گفت: دیشب خونه الیزا با بچه ها خوش گذشت؟

خونه ی الیزا؟حتما بچه ها گفتن
سریع جواب داد تا ضایع نباشه:عاره بعد از مهمونی اونجا خوابیدیم، خیلی خوش گذشت

النا:مهمونی چطور بود؟

همونطور که میز رو میچید شروع کرد به تعریف کردن، البته نه تمامش رو، همچیو که نباید به بزرگتر ها گفت

بعد از خوردن ناهار بلند شد ، توی اتاقش رفت، النا خودش  میز رو جمع میکرد

بعد از ناهار با استایلز درس داشتن ولی نمیتونست با استایلز حالا حالاها رودر رو بشه

تصمیم گرفت یکم به درس هاش برسه و شب رو با دوستاش بیرون بره

ساعت ۶ عصر باهم قرار گذاشتن و الیزا قرار بود با ماشین دنبال اون بره
بعد از سوار شدن سلام کرد
هردو دختر برگشتن و با نیشخند به دختر زل زدن

چشماشو چرخوند
لیدیا:اینجوری بهم نگاه نکنید

کاترین شونه بالا انداخت و باشه ای گفت

توی راه هیچکس حرفی نمیزد
متوجه مسیرشون شد
لیدیا: داری میری کلابی که استایلز کار میکنه؟

الیرا از توی اینه به لیدیا نگاه کرد: آره چرا؟

محکم توی پیشونی خودش زد
لیدیا: میشه بربم یه جای دیگه من....من دوست ندارم فعلا با استایلز رودر رو بشم