13

32 7 8
                                    

از پهلو به پشت روی تخت خوابید، میتونست صدای قار و قور شکمشو بشنوه
موبایلشو از روی میز کنار تخت برداشت و ساعت رو نگاه کرد
ساعت ۱۲ بود
_خدایا چقدر خوابیدم!!
روی تخت نشست، موبایلشو کنار گذاشت
چشم هاشو مالید و از تخت پایین اومد
از توی کمد حوله برداشت و توی حموم رفت
بعد از دوش کوتاه و مسواک زدن با یه حوله دور کمرش بیرون اومد
جلو ایینه قدیش ایستاد
دستی توی موهاش کشید و بالا بردشون
با حالت چندشی به موهاش نگاه کرد و در اخر باز موهاشو به هم ریخت
از توی کمد باکسر و شلوار راحتی برداشت و پوشید

به محض اینکه از اتاق بیرون رفت با دیدن روبروش خشکش زد
این کله هویجی اینجا چیکار میکنه؟اصلا چحوری اومده داخل؟
کنار مبل رفت و دست به سینه ایستاد
خواست با صدای بلند صداش بزنه ولی با دیدن چهره غرق در خوابش پشیمون شد

اون توی بیداری هم کیوته ولی الان که خوابه انگار کیوتیش صد برابر ببشتر شده بود
حتی تو خواب هم لپاش باد کرده بود و لباشو جلو داده بود
ای کله هویجی احمقِ کیوت

بلند شد ایستاد، با دیدن بطری خالی ویسکی پوف کلافه ای کشید
_سیریسلی؟
توی اشپزخونه رفت و با یه لیوان اب و مسکن برگشت
لیوان اب و قرص رو روی میز گذاشت و مجدد بالای سر لیدیا دست به سینه ایستاد
_هی پاشو
تکونی نخورد
یکم بلند تر گفت
_با توام پاشو
بازم تنونی نخورد
ودف این دختر چقدر خوابش سنگینه
خم شد و تکونی به شونش داد
_هی کله هویجی پاشو
بالاخره تکون کوچیکی خورد

تکونی به بدنش داد و گوشه چشمشو باز کرد ولی بخاطر حجم زیاد نور باز چشم هاشو بست
بخاطر سردرد شدیدی که داشت ناله ای کرد و شقیقشو مالید
بالاخره کم کم چشماشو باز کرد و چندبار پلک زد تا چشم هاش به نور عادت کنن
با دیدن اطرافش و استایلزی که بالا سرش با اخم ایستاده بود با شدت نشست و خوب اطرافشو نگاه کرد
اولش فکر میکرد خواب دیده ولی نه واقعی بود
اون اونجا بود،خونه استایلز و روی مبلش خوابیده بود

_ظهرت بخیر
گفت و سمت اشپزخونه رفت تا قهوه و چای درست کنه

ولی لیدیا همچنان اونجا نشسته بود و به استایلز نگاه میکرد
هنوز کمی گیج بود، دیشب...با یاد اوری دیشب چشم هاش گرد شدن
+شت
دیشب از دیوار اومده بود و استایلز رو بوسیده بود و بعدم تمام ویسکی هارو خورده بود و همونجا از شدت خواب بیهوش شده بود
اوکی ولی الان بگم برای چی اومدم اینجا؟ خدایا من یه احمقم

حالت تهو داشت و معدش میسوخت
با دیدن قرص و لیوان اب دستشو جلو برد تا لیوان اب رو برداره ولی با بالا اومدن محتویات معدش دستشو جلوی دهنش گرفت و سریع از جا بلند شد و سمت دستشویی رفت

با دیدن لیدیا که با سرعت سمت دستشویی رفت احتمال داد حالش بد شده
پس قهوه الان به دردش نمیخوره
قهوه ساز رو خاموش کرد به جاش پاکت شیر رو برداشت تا یکم شیر گرم کنه و یکم پنکیک درست کنه

AGAPE[stydia]Where stories live. Discover now