2

70 11 6
                                    

النا:روز اول چطور بود؟

کولشو روی صندلی های عقب پرت کرد
برای چند ثانیه چشم هاشو بست
دبیرستان قطعا خیلی سخت بود

_خوب، دوتا دوست پیدا کردم، میتونم برای امشب دعوتشون کنم؟

النا از اینکه لیدیا اینقدر زود با اینجا جور شده بود خوش حال بود
فکرشم نمیکرد لیدیا به این زودی به اینجا عادت کنه
انتظار داشت خداقل هفته اول رو مثل اون دختر ساکتا یه گوشه تنها بشینه

+آره حتما، یه شام عالی براتون میپزم، استیک چطوره؟
نیم نگاهی به لیدیا کرد

_بنظرم خوبه

○○○○○

در اتاقش رو باز کرد
خدای من کاملا اتاق و وسایلمو فراموش کرده بودم
و من امشب دوستامو دعوت کردم

از اینم میتونه افتضاح تر باشه؟
خسته از مدرسه برگردی خونه و مجبور باشی وسایلتو بچینی!!

باید تا شب یه خورده از جعبه هارو باز کنم تا اتاق مرتب تر بشه

سمت چمدونش رفت و یه شورتک و تیشرت گشاد برداشت و پوشید
موهاشو بالای سرش جمع کرد

دست به کار شد

بعد از تموم شدن کارش جلوی ورودی ایستاد و به اتاق نگاه کرد تا خوب چک کنه
هنوز چندتا جعبه دیگه مونده بود
ولی چیزای مهنی نیست فردا هم میتونم بازشون کنم

لبخند پهنی زد
ولی با یاداوری اینکه هنوز دستشویی خاک گرفته رو تمیز نکرده هق هق فیکی کرد

توی دستشویی رفت و مشغول تمیزکاری شد

بالاخره بعد از ۳ ساعت تموم شد
حاضرم بخاطر اینکه دیگه اسباب کشی نکنم تا اخر عمرم همینجا بمونم

طبقه پایین رفت
با ندیدن النا توی اشپزخونه صداش زد

صدای النا از توی حیاط پشتی اومد

توی حیاط رفت و النا رو کنار تابی دو نفره که به شاخه درخت وصل بود دید
چرا از روز اول ندیده بودمش؟
+چیکار میکنی؟

_امروز که مدرسه بودی به یکی گفتم اینو درست کنه، بنظرت خوب نیست؟
روش نشست و کمی تاب خورد

+بنظر خوبه

با دستش به کنارش اشاره کرد تا لیدیا هم بهش ملحق بشه

سمت النا رفت و کنارش روی تاب نشست
النا با پاش کمی تاب رو هل داد

دستشو پشت لیدیا برد و با موهای کوتاه پشت گردنش بازی میکرد

AGAPE[stydia]Where stories live. Discover now