9

54 8 20
                                    

کش و قوسی به بدنش داد
بخاطر خوابیدن روی مبل گردنش درد میکرد
روی مبل نشست و گردنشو مالش داد
اخی زیر لب گفت
موبایلشو از روی میز برداشت و به ساعت نگاه کرد
ساعت ۶ بود
شت الان النا منو میکشه
اطراف خونه رو نگاه کرد ولی استایلز رو ندید
بلند شد و توی اتاق خوابشو نگاه کرد
ولی اونجا هم نبود
شاید از خونه رفته بیرون، تا قدم اول رو سمت پنجره برداشت تا بیرون خونه رو نگاه کنه صدایی از حیاط اومد
مسیرشو تغییر داد و سمت حیاط رفت
هرچی نزدیک تر میشد صداها مشخص تر میشد
و فقط صدای استایلز نبود و صدای شخص دیگه ای هم بود

توی چارچوب در ایستاد و سرکی کشید
استایلز و مردی رو دید که روبروی هم نشسته بودن و گرم صحبت بودن
مرد متوجه اون شد و نگاهشو به دختر داد
استایلز هم با تغییر نگاه جان به پشت سرش نگاه کرد و متوجه لیدیا شد

لب پایینشو گاز گرفت و پایین لباسشو توی مشتش فشرد
لبخندی زد و به مرد سلام کرد

جان هم متقابلا به دختر لبخندی زد
بلنند شد تا با دختر دست بده

لیدیا دستپاچه جلو اومد و با مرد دست داد

جان: سلام، خانم جوان، من جاناتان ام پدربزرگ این بزمچه
اخر حرفش با چشم به استایلز اشاره کرد

استایلز با حرف جان چشم غره ای بهش رفت
_حواست به حرفات باشه پیرمرد
جان رو تهدید کرد

لیدیا اصلا انتظار نداشت پدربزرگ استایلز اینقدر خوشتیپ و شوخ باشه
+من لیدیا ام، تو درسا به استایلز کمک میکنم

جان به کنارش روی مبل اشاره کرد تا لیدیا بشینه
ولی لیدیا همین الانشم دیر کرده بود
+متاسفم اقای استیلینسکی ولی من باید برگردم خونه، خالم منتظرمه

جان واقعا از اون دختر خوشش اومده بود
اون زیبا بود و همینطور کاملا میشد فهمید دختر مهربونیه
جان: میتونی منو جان یا پدرجون صدا کنی عزیزم و اشکال نداره میتونی بری ، خوش حال میشم یبار برای شام به خونه من بیای

جان داره چه غلطی میکنه؟
من هرچی سعی میکنم از ادما دور باشم ولی انگار کاری میکرد بر خلافش انجام بده
اوک از لیدیا که مدام بهم چسبیده حالا هم جان که اینروزا بیشتر میاد و میره
داشت کلافه میشد
دهن باز کرد مخالفت کنه که جان انگشت اشارشو سمتش گرفت
جان: تو حرف نزن جوجه کلاغ، سه شنبه شب همراه این خانم محترم شام میاید خونه من

لیدیا نمیدونست اون وسط چی بگه
نمیدونست باید دعوت جان رو برای شام قبول میکرد یا نه
ولی اونجور که جان استایلز رو تهدید میکرد پس فکر نکنم منم بتونم اعتراضی بکنم
+من دیگ با اجازتون میرم پدرجون

جان:میبینمت عزیزم
با لبخند پهنی روی صورتش گفت

استایلز با چشم های گرد شده به سرعت تغییر مود جان نگاه کرد
این پیرمرد قطعا دیوونس

AGAPE[stydia]Where stories live. Discover now