بکهیون با اضطراب کمرنگی لبش رو گزید و دوباره به ادرس نگاه کرد . درست همونجا ایستاده ولی چانیول هنوز نرسیده بود. شاید سرکارش گذاشته؟
دیشب چانیول بهش پیام داده بود که میخواد جایی بجز ایستگاه اتوبوس همدیگه رو ببینن و بکهیون فقط به شوخی نوشت نظرش درباره شهربازی چیه ؟ اینطوری میتونن بجای صندلی اتوبوس روی صندلی ترن هوایی وقت بگذرونن
و چانیول قبول کرده بود !
حتی با اینکه بکهیون صرفا گفت که شوخی کرده و می فهمه که ممکنه همچین چیزی برای چانیول سخت باشه ، ولی چانیول قبول کرده بود
امشب ساعت ۹ توی شهربازی ، زیر تنها درخت رو به روی بستنی فروشی نزدیک ورودی
بکهیون ایستاده بود ولی همچنان چانیولی نمیدید . احتمال اینکه مرد بخواد مسخرش کنه واقعا کم بود ولی بکهیون کم کم احساس ناامیدی میکرد . اگه فراموش کرده بود چی؟
+ بکهیون
صدای نسبتا ارومی از پشت سرش گفت و بکهیون با برگشتنش تونست چانیول رو ببی... خدای من !!!!
بکهیون با تعجب به موهای مرد نگاه کرد . نمی تونست چشم هاش رو از موهای خوش حالت و خوش رنگش بگیره و نگاه واضحش باعث شد چانیول به ارومی بخنده
+ خوب شده؟
با ذوق کمرنگی پرسید و گوشه لب های بکهیون ناخوداگاه بالا رفت : خیلی ! سفیدش کردی !!
با هیجان گفت و چانیول با افتخار سری تکون داد : قرار شد یه تغییر جدید ایجاد کنیم .. فکر کردم شاید رنگ کردن موهامم ایده خوبی باشه
- واقعا قشنگ شده .. بهت خیلی میاد
بکهیون با لبخند گفت و لبخند متقابلی روی لبهای چانیول اومد
- چرا سفید؟ فکر کردم شاید یه رنگ .. میدونی؟ سفید خیلی جلب توجه میکنه
بکهیون با خنده معذبی گفت و با جلب شدن توجه چانیول احساس کرد دست و پاش رو گم کرد . نمیخواست حالا که مرد انجامش داده توی چشمش پررنگش کنه و باعث پشیمونیش بشه
- یذره فقط نسبت به بقیه رنگا چون روشن ترینه
با لبخندی مستطیلی گفت و چانیول سری تکون داد : میدونم ، البته بنظر من هر رنگی بجز رنگ موی طبیعی جلب توجه میکنه
بکهیون اوهی کشید و با یاداوری اینکه توی شهربازی ایستادن تصمیم گرفت در حین حرف زدن ، هر دوشون رو سمت یکی از دستگاه ها ببره . پارک نیومده بودن که !
+ رنگ موی طبیعیم سیاهه پس برای من قهوه ای هم جلب توجه میکنه بکهیون شی . گفتم حالا که تصمیم گرفتم انجامش بدم بی توجه به اینکه چقدر ممکنه عجیب بشه فقط انجامش بدم و .. خب مشکل این بود که هیچ رنگ مورد علاقه مخصوصی نداشتم . همیشه ام. با سیاه راحت تر بودم
YOU ARE READING
Chany Not The 25-[2/4]🫀ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfictionبکهیون از نظر خودش ادم خوبیه ؛ پسری که به قوانین و حقوق شخصی افراد احترام میزاره و فقط از یه چیز متنفره : نادیده گرفته شدن پس بکهیون همیشه سوپر هیرو ادماییه که بهشون توجهی نمیشه یا مورد ظلم قرار میگیرن ، ولی مرد سیاهپوشی که هر روز توی ایستگاه ملاقات...