02] H

45 23 0
                                    

بکهیون باند و چسب زخم و چسب پزشکی رو توی کیفش چپوند و روی صندلی ایستگاه ولو شد. وقتی موقع رفتن به دانشکده بهش زنگ زدن و گفتن ریسان زخمی شده فقط هر چی تونست از داروخونه خرید؛ ولی پسر سال اولی فقط دو سه تا کبودی کمرنگ داشت و چند زخم کوچیک

خب حداقل دو سه تا از چسب زخم ها و کل پمادی که خریده بود به کارش اومد ‌. پماد رو کلا به ریسان داد تا روز های بعد هم استفاده کنه اما بقیه وسایل رو یا باید به خونه میبرد یا به داروخانه پس میداد.

به صورت نرمالی امروز خانوم هو نمیومد ولی آقای سونگ کجا بود؟ بکهیون ایده ای نداشت. خانوم هو امروز تعطیل بود و سرکار نمی رفت پس نیازی نبود پسرش رو خونه کسی بزاره ولی آقای سونگ .. حقیقتا بکهیون خیلی درباره علت حضور پیرمرد توی ایستگاه خبر نداشت

با دیدن مردی که آهسته خیره به زمین به سمت ایستگاه قدم میزد تازه یاد سیاهپوش بی صدا افتاد. خب .. حداقل اون رسید!

سرش پایین نبود اما با این حال بکهیون باز هم نمی تونست چیز زیادی از صورتش ببینه . هنوز از ایستگاه فاصله داشت و تشخیص اجزای صورتش برای پسر دانشجو مشکل بود

حقیقتا حرکت آهسته ش بعد از چند دقیقه روی مغز بکهیون رژه رفت. انگار هر چقدر منتظر تنها انسانی که ممکن بود بجز اون وارد ایستگاه بشه میموند به نتیجه نمی رسید

نگاهش رو از مرد تماما سیاه گرفت و هندزفریش رو از جیب کوله ش درآورد. انتخاب اهنگ برای بکهیون در حال حاضر گزینه سختی بود پس وارد لیست فیوریت هاش شد و بیخودی روی یکی از اهنگ ها کلیک کرد

آهنگ جالبی برای این لحظه نبود پس با با فعال کردن گزینه شافل روی اهنگ بعدی زد و خب .. این یکی بهتر به نظر می رسید!

تقریبا از اوایل اهنگ گذشته بود که مرد سیاه پوش و سرعت لاک پشتی وارش به ایستگاه رسید. بکهیون از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت و وقتی نتونست چیز خاصی از صورتش بخونه دوباره نگاهش رو روی گوشیش برگردوند ‌. از گوشه چشم نمی تونست

واقعا حوصله ش سر رفته بود و مرد تمام سیاه هم که هیچ وقت حرفی برای گفتن نداشت. هیچ وقت!

بکهیون می دونست اون لاله و صحبتی نمی کنه ، ولی نمی دونست اگه واضحا توی صورت مرد خیره بشه قراره واکنش مثبتی ببینه یا نه

با این حال آهنگ رو خاموش کرد و نگاهش رو بی پروا تر از گوشه چشمی به صورت مرد داد. هنوزم هیچی..

صاف تر نشست و سعی کرد بدون چرخوندن زیاد سرش به سمت مردی که با فاصله نسبتا زیادی کنارش نشسته بود نگاه کنه‌. اینبار مطمئن بود داره راحت و درست می بینه ولی باز هم حالت، احساس و هیچ چیز بخصوصی از صورتش نفهمید

شاید اعضای صورتش هم لال بودن؟

نمیشد همیشه همینطور بی حالت باشه ... واقعا ممکن نبود. چندبار پلک زد و نگاهش رو مستأصل روی گوشیش برگردوند . گوش دادن به همون آهنگ استپ شده ایده ی بهتری بنظر میرسید

Chany Not The 25-[2/4]🫀ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now