06] N

57 16 22
                                    

- هی نگاه کن!! صندلیمون خالیه !

بکهیون با ذوق گفت و سر استین مرد رو دنبال خودش کشید تا سریعتر به جای همیشگیشون برسن . اتوبوس برعکس روزای دیگه کمی شلوغ‌تر شده بود و بکهیون نمیخواست جاشون رو به کسی بده

- خیالم راحت شد ..

بعد از نشستن روی صندلی با آسودگی گفت و از گوشه چشم دید که مرد لبهاش رو روی هم فشار داد . باز خیلی بهتر بود !!

- امروز روز خوبی بود و دیشب شب خوبی . امروز یه ارائه خوب داشتم و استاد خیلی تشویقم کرد . احساس خیلی خوبی داشتم و کل روزم رو اون دو نمره اضافه کنار اسمم توی لیست ساخت . میدونی ؟ احساس میکنم همه چی برای امتحانات خوب و ارومه .. استرس خاصی ندارم جدی دیگه

با لبخند کمرنگی گفت و سرش رو سمت مرد کنارش برگردوند : به علاوه دیشب مامانم جاجانگمیون پخته بود و لعنتی خیلی خوب بود. من واقعا عاشق این غذام و در عجبم آیا واقعا چیزی خوشمزه تر این غذاهای خونگی پیدا میشه؟ فکر نمیکنم جدی !! فکر کنم دو کاسه کامل خوردم و اوه! بهت بگم .. سر دفعه دوم واقعا جنگیدم . خیلی خوشمزه شده بود و نارا میخواست غذامو بخوره ولی تونستم هلش بدم اونور تا از غذای نازنینم دور بمونه . البته اونم لگد زد توی شکمم و منم پاشو چنگ زدم و اونم ساق دستمو گاز گرفت و منم موهاشو کشیدم ولی بالاخره مامان بخاطر رفتار نامناسبش تنبیهش کرد و من تونستم به غذام برسم ولی واقعا جنگ هیجان انگیزی بود

اخر جمله ش خندید و دید که گوشه لب مرد هم بالا رفت ؛ یکم . فقط یکم و یکوچولو ولی بکهیون حس خوبی داشت . مرد واقعا سهی میکرد روی خودش کار کنه و این باعث میشد احساس کنه مهمه . ادم مهمیه و کار مهمی انجام میده

- روز تو چطور . دیشب و امروز .. برای تو خوش گذشت اقای پارک؟

منتظر پرسید و مرد هیچ واکنشی نشون نداد . نمیخواست ناامید شه ، الان وقت ناامید شدن نبود .. ولی کم‌کم حس میکرد شاید باید بیشتر منتظر یه واکنش بمونه و این اونقدرام ناراحت کننده نبود نه؟

خواست دوباره شروع کنه که متوجه شد مرد به ارومی سری تکون داد . مرد جواب داد . آقای پارک ری اکشن کوچیکی نشونش داده بود ولی بکهیون میدونست همینم خیلی زیاده

- فهمیدنش خوشحال کنندست ! به نظر میرسه واقعا داری روی چیزایی که گفتم کار میکنی و این خیلی خوشحالم میکنه . بهم احساس مهم بودن میده و باعث میشه فکر کنم وقتم رو دارم به پرفکت ترین حالت میگذرونم ، کنار شما پارک شی . احساس خیلی خوبیه و من ازت ممنونم که با رفتارت همچین حسی رو بهم القا میکنی

با لبخند گفت و منتظر واکنش مرد موند . اقای پارک فقط نگاهش کرد ولی بکهیون از روی نگاه مرد هم میتونست حدس بزنه اون احساس خوبی داره . حداقل مثل دفعات قبل خالی از احساس نبود

Chany Not The 25-[2/4]🫀ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now