سجونگ نگاهش رو دنبال کرد و وقتی به کیونگسو که با لبخند به موتورها نگاه میکرد رسید اخمهاش تو هم شد.

جونگین با لحنی که خوشحال به نظر میرسید بعد از چند ثانیه گفت:

× از وقتی که فهمیدم یکی که برام خیلی مهمه از موتور خوشش میاد.

بعد از این حرف هم بدون اینکه به دختر کنارش توجه کنه سرعت قدمهاش رو بیشتر کرد و سمت کیونگسو رفت. میدونست اون دختر بهش زل زده و این عالی بود. با رسیدن به اون دو نفر روی شونه‌ی کیونگسو زد و گفت:

+ آقای دو. یکی از اون موتورها توجهم رو جلب کرده ولی چیز زیادی ازش نمیدونم. میتونی بهم کمک کنی؟

کیونگ با لبخند سمتش چرخید و چشمهاش از هیجان گرد شد.

_ کدوم موتور؟

با دست به یکی از موتور ها اشاره کرد و وقتی خواست با اون پسر همراه شه صدای سونگهو رو شنید.

× توضیحات لازم رو روی اون تابلوی کنارش زده قربان میتونین از اونجا بخونین.

با اخم نگاهش کرد و گفت:

+ اوه واقعا؟ همه‌ی موتورها تابلو دارن؟

× بله قربان.

+ متاسفانه من عینکم رو نیاوردم و نمیتونم چیزی بخونم ولی تو که چشمهات مشکلی نداره میتونی به تنهایی این اطراف بچرخی و نیازی به آقای دو نداری مگه نه؟ پس میتونم اون رو با خودم ببرم.

با اون حرف سونگهو سرش رو پایین انداخت و یک قدم عقب رفت. میدونست اون پسره یه مرگیش هست. حتما از کیونگ خوشش اومده بود چون این روزها به بهانه‌ی نقشه‌ی مسخرشون بیشتر به کیونگ میچسبید و لمسش میکرد.

بعد از زدن این حرف دست کیونگ رو دنبال خودش کشید و بی توجه به نگاه های خیره‌ی بقیه سمت دیگه‌ی سالن برد.

کیونگسو دنبالش کشیده میشد و میتونست سنگینی نگاه‌های بقیه رو حس کنه ولی این بار نتونست ازش فاصله بگیره و عقب بره. انگار که یک نیرویی اجازه‌ی این کار رو بهش نمیداد. حتی الان تو ذهنش این فاصله نگرفتن رو توجیه میکرد که یهو متوجه شد از کنار تمامی تابلو ها رد شدن و سمت راه پله‌ی گوشه‌ی سالن میرن.

این بد بود. کیم جونگین جلوی چشم همه دستش رو کشید و حالا دنبال خودش از سالن بیرون میبرد. این چیزی نبود که انتظارش رو داشته باشه و حالا دستش رو عقب کشید تا مقاومت کنه.

_ قربان طبقه‌ی بالا چیزی نیست. موتورها اونطرفن.

صدای جدی جونگین به گوشش خورد.

+ میدونم. چشمهام ضعیف نیست.

بعد از زدن این حرف پله ها رو با عجله بالا رفت و کیونگسو رو دنبال خودش کشوند. میدونست بالا هیچی نیست و اجازه ندارن اونجا باشن ولی براش مهم نبود. وقت زیادی نداشت و اگه بیشتر صبر میکرد ممکن بود سونگهو به بهانه‌ی دوست بودن با کیونگ جلوی همه ببوستش و اونوقت هیچ راهی برای فرار از دست سجونگ نداشت.

The portraitist [Completed]On viuen les histories. Descobreix ara