45

965 269 314
                                    

چان نمیدونست بین بک و جونگین چه اتفاقی افتاده اما به خوبی متوجه شد که از یک ساعت پیش که با همدیگه حرف زدن اخمهای جونگین به شدت تو هم بود و برعکس اون بکهیون با لبخند و آرامش با جیون حرف میزد.

میخواست نزدیک بره و ازش بپرسه چه اتفاقی افتاده اما هر بار چشمش به مین هیون میوفتاد و از تصمیمش منصرف میشد. کمپ تا ساعت شش عصر ادامه داشت و بعدش میتونستن به خونه برگردن.

کنار یکی از درختها وایساده بود و با پاش سنگهای روی زمین رو جا به جا میکرد که کسی مقابلش وایساد. سرش رو که بلند کرد با قیافه‌ی شاد و چشمهای درخشان بک رو به رو شد. ناخودآگاه خودش هم لبخند زد و منتظر نگاهش کرد.

_ یکم پیش سوجین کنارت نشست و باهات حرف زد. بهت چی میگفت؟

خب این چیزی نبود که بخواد درموردش حرف بزنه. هنوز هم شب گذشته و جوری که بک بهش چسبیده بود رو به خاطر داشت. خواست جواب نده که یه تای ابروی بک بالا رفت و با جدیت بهش خیره شد. راه دیگه ای نداشت.

+ فقط بابت دیشب عذرخواهی کرد. میگفت دیشب زیادی مست بوده و متوجه نشده چیکار کرده. برای همین عذرخواهی کرد و منم بهش گفتم ما فقط دوستیم نه یه چیز بیشتر.

نیش بک بیشتر از قبل باز شد و هوم کرد. دستی به موهاش کشید و کلاه چان رو از سرش در آورد و موهای اون رو هم بهم ریخت. چان از اینکارش خوشش میومد ولی اینکه جلوی چشم آقای بیون و مین هیون بخواد اینقدر راحت باهاش رفتار کنه اصلا چیز خوبی نبود.

وقتی بک یه قدم دیگه بهش نزدیک شد و با کج کردن سرش نگاه شیفته‌ای حین نوازش کردن موهاش بهش انداخت چشمهاش گرد شد و گفت:

+ بک چیکار میکنی؟ ما تو جمعیم.

_ من فقط کلاهت رو درآوردم و دارم موهات رو مرتب میکنم. هرزمان تو جمع شلوارت رو درآوردم میتونی اعتراض کنی.

چان سنگینی نگاه مین هیون رو روی خودشون حس میکرد. دست بک که تو موهاش بود رو پایین آورد و با لحن ملایمی که ناراحتش نکنه گفت:

+ اینجوری نکن باشه؟ بعدا وقتی تنها شدیم موهامو درست کن ولی الان که بقیه دارن میبینن نه.

نگاه بک از موهاش پایین اومد و به چشمهاش خیره شد.

_ همیشه یکی هست که بخواد ببینه چانیول. من و تو باید همیشه بخاطر ترس از اینکه کسی ببینتمون از هم فاصله بگیریم؟

لحنش پر از حرص بود و چان به راحتی حسش کرد. دست بک رو بین بدنهاشون نگه داشت و بدون اینکه کسی ببینه پشت دستش رو نوازش کرد.

+ همیشه نه. ولی وقتی مین هیون اینجاست مجبوریم.

_ گفته بودی اگه از چیزی خوشت میاد بی توجه به نظر بقیه انجامش میدی. تو از اینکه موهات رو ناز کنم خوشت میاد پس چرا جلومو میگیری؟

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now