35

917 278 307
                                    

_ وای من ازش متنفرم متنفرم متنفرم...

برای بار هزارم سرش رو تو بالشتش فرو برد و با صدای بلند اون جمله رو فریاد زد. کیم جونگین... دیروز رسما مقابل همه ی کارمندا از اون خواست تو ساعت اداری از سر کار بیرون بزنن و حتی بهش گفت میخواد موتور بخره و جلوی اون همه آدم ازش خواهش کرد.

تو جاش غلت زد و پتو رو روی سرش کشید.

_ خدایا اون خیلی عوضیه. خیلی بیشعوره. خیلی احمقه. چطور تونست چنین کار احمقانه‌ای بکنه؟ اونم درست جلوی چشم نامزدش... واقعا؟

دیروز مجبور شد باهاش بیرون بره چون از اون مرد روانی هیچ بعید نبود که جلوی چشم اونهمه آدم مقابلش زانو بزنه و دوباره با التماس درخواستش رو تکرار کنه.

_ نامزدش داشت نگاهمون میکرد. اگه به دادستان بگه چی؟ بعد از رفتن ما بقیه چیزی بهش نگفتن؟ حتما گفتن.

تا خود صبح چشم روی هم نذاشته بود و اصلا دلش نمیخواست امروز سر کار بره. باید یه کاری میکرد. نمیدونست قصد کیم جونگین درمورد کارهایی که میکرد چیه ولی نمیذاشت اونطوری بمونه.

به زودی کیم جونگین نامزد میکرد و اون خلاص میشد. تو این مدت هم میتونست یه فکری به حال خودش بکنه مگه نه؟ یاد حرف سونگهو افتاد...

در حالت نرمال هیچ زمان چنین کاری نمیکرد ولی الان بدجوری گرفتار شده بود. گوشیش رو از کنار بالشتش برداشت و وارد صفحه‌ی چتش با سونگهو شد.

_ بیا همون کاری که گفتی رو بکنیم سونبه. امروز نمیتونم بیام سر کار و لطفا اگه کسی چیزی درموردم گفت بهم نگو چون فقط حالم بدتر میشه.

گوشی رو خاموش کرد و حتی منتظر جواب هم نموند. دوباره روی تختش دراز شد و پتو رو روی سرش کشید. بهترین کار این بود که امروز تو خونه میموند و بدون فکر کردن به کیم جونگین و اتفاقاتی که براش افتاده بود استراحت میکرد.

_ آه کیم جونگین. امیدوارم هر چه زودتر ازدواج کنی و منو از این وضعیت نجات بدی.

چشمهاش رو بست و سعی کرد به اون مرد فکر نکنه.
نفهمید کی خوابش برد فقط زمانی که مادرش بالای سرش وایساد و پتو رو از روش کنار زد گوشه‌ی چشمش رو باز کرد و نگاهی بهش انداخت.

× چرا اینقدر میخوابی؟ مریض شدی؟

پتو رو دوباره رو سرش کشید و گفت:

_ آره مریضم. میخوام استراحت کنم.

× بهتره دیگه بیدار شی. یکی از دوستات اومده و طبقه‌ی پایین منتظرته.

به مادرش پشت کرد و چشمهاش رو بست. با بیخیالی گفت:

_ به چان بگو بیاد بالا. امکان نداره بتونم از تختم دل بکنم.

× چانیول نیست. یکیه که تا به حال ندیدمش. گفت اسمش جونگینه.

_ بیخیال. من به جز چانیول دوست دیگه... چی؟

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now