نیمف‌ سقوط کرده!part:25

4.3K 701 366
                                    

جیمین کلا هودی مشکیش رو تا روی مو‌های تازه رنگ شدش بالا کشید و خواست دوباره دستش رو به در بکوبه که خانم کیم همینطور که گوشی رو بین شونه و سرش گرفته بود در رو باز کرد

با دست علامت داد تا جیمین به داخل خونه بیاد و خودش درون اتاق های خونه گم شد

جیمین نگاهش رو توی خونه چرخوند، فقط اومده بود هوسوک رو ببینه و برنامه ای که داشت رو باهاش درمیون بزاره..اما چرا قلبش آروم نمی‌گرفت؟

صدای خانم کیم کم و بیش به گوشش می‌رسید که در حال پایان دادن تماس بود، از اتاق بیرون اومد و لبخند روشنی تحویل جیمین داد

_ببخشید اگه معطل شدی عزیزم، تهیونگ بهت نگفته بود خونه نیست؟

_مشکلی نیست خانم کیم، اومده بودم هوسوک هیونگ رو ببینم ولی مثل اینکه خونه نیستن

خانم کیم مقابل آینه ایستاد همینطور که با عجله موهاش رو مرتب می‌کرد از توی آینه به جیمین چشم دوخت

سری به دو طرف تکون داد کلید و ظرف غذا رو روی میز چنگ زد

_هوسوک بعضی وقت‌ها اینجا میاد، بیشتر وقت‌ها خونه خودشه..میدونی که میخواد مستقل باشه..ولی هنوز من براش غذا درست میکنم!

جیمین بی حرف لبخند محوی زد و به همراه خانم کیم از خونه خارج شدن

_متاسفم اگه ازت پذیرایی نکردم..یکی از دوستان آشنام منتظرم ایستاده و من خیلی دیر کردم احتمالا بخاطر من پروازش رو از دست میده

_اوه..می‌خواستم با هوسوک برنامه ای در مورده..ته..بی‌خیال انگار نمیشه..

خانم کیم با عجله سمت ماشین رفت و کیفش رو روی صندلی انداخت با دستپاچگی توی حرکاتش، دوباره سمت جیمین برگشت و چشم‌های قهوه‌ای رنگش رو که با خط چشم تزئین شده و دقیقا شبیه چشم های گربه‌سانان شده بود به جیمین دوخت

_آه، داشت به کل یادم می‌رفت..جیمین میتونی این غذا رو به دست هوسوک برسونی..هوسوک این ساعت خونه نیست

جیمین خواست لب باز کنه، اما خانم کیم کلید رو توی دستش گذاشت و خم شد و گونه جیمین رو بوسید و فرصت حرف زدن رو ازش گرفت.

به سرعت توی ماشین نشست..حتی نذاشت کلمه ای از دهن پسر خارج بشه!

.
.
.
.

حالا توی اتاقک آسانسور آپارتمانی بود که خانم کیم آدرسش رو واسش فرستاده بود، ظرف غذا رو توی دستش جابه جا کرد.. پس دلش می‌خواست مستقل باشه؟

نیشخندی زد چشمی چرخوند

از آسانسور بیرون اومد با دست آزادش گوشی رو از جیب شلوارش بیرون آورد و دوباره به آدرس نگا کرد ابروی بالا انداخت و گوشی رو توی جیبیش سر داد.. سمت در مد نظرش رفت

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 || 𝗸𝗼𝗼𝗸𝘃Where stories live. Discover now