انعکاس احساستpart:17

4K 744 357
                                    

مشتی به فرمون ماشین کوبید و با دردی که توی دستش پیچید دستش رو محکم گرفت و پلک هاش رو روی هم فشرد

_آی..آخخ،لعنت به این ماشین

یک ساعتی بود که توی راه ،ماشینش از حرکت ایستاد و حتی دیگه استارت هم نمیخورد،اگه توی موقعيت دیگه ای بود قطعا خودش رو خسته نمیکرد و با پدرش تماس می‌گرفت

اما حالا حتی پدرش هم خبر نداشت جیمین سوئيچ ماشینش رو کش رفته و جایی بیرون از شهر گیر افتاده!

با حالت زاری،توی مخاطب های گوشیش گشت و غر زد

_پدر من رو میکشه..به کی زنگ بزنم آخه..

چشم هاش رو بیرون از ماشین چرخوند،هیچکس نبود! حتی یک ماشین هم رد نمی‌شد

با خطور فکر ناگهانی ،به سرعت شماره ای رو گرفت و روی بلندگو گذاشت از ماشین پیاده شد

به در تکیه داد،این آخرین شانس بود و اگه جواب نمیداد مجبور می‌شد با پدرش تماس بگیره و همچی رو بهش بگه!

دوباره تماس رو برقرار کرد و شروع به جویدن ناخون‌هاش کرد،عمرا با پدرش تماس میگرفت،حاضر بود کل شب رو اینجا بخوابه اما سرزنش های پدرش رو برای یک شب هم که شده، نشنوه.

ناامید از جواب ندادن ،کلافه نفسش رو با صدا بیرون داد و خواست گوشی رو از توی ماشین برداره اما با برقرار شدن تماس به سرعت دهن باز کرد

_جکسون به آدرسی که میفرستم بیا، اون دوست فاکیت که توی تعمیرگاه کار میکرد رو همراه خودت بیار، توی جاده بیرون از شهر ماشینم خراب شده و داره به کل هیکلم میخنده..لعنت بهت یچیزی بگو!

_الو؟

رنگ صورت پسر به کل پرید و چشم‌هاش از حدقه بیرون زد،گوشی رو هل زده از روی صندلی ماشین چنگ زد و به اسم مخاطب خیره شد،وات د فاک؟

گوشی رو توی دستش فشرد و با گریه تصنعی چند بار سرش رو به در ماشین کوبید

_جیمین!

فحشی نثار خودش کرد و دستپاچه‌ جواب داد

_اوه..سلام..آقای-

_کجایی؟

جیمین دهن باز موندش رو بست و دستی به پیشونیش که حالا کمی سرخ شده بود کشید

_من..خونه‌ام!

مرد مجدد با لحن مبهمی تکرار کرد

_کجایی!

_صدا میاد؟الو..؟

_داری کاری میکنی با پدرت تماس بگیرم و از اون بپرسم کجایی،فکر کنم پدرت خیلی تعجب میکنه اگه بفهمه ماشینش همراه پسرش غیب شده!

_آقای کیممم!

_خیلی خب،قطع میکنم..

_باشه باشه،الان لوکیشن رو براتون میفرستم..خیلی ظالمین!

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 || 𝗸𝗼𝗼𝗸𝘃Where stories live. Discover now