پارت 12 قمار باز

10 5 0
                                    

_تهیونگ_

با پوشیدن کت چرمی مشکی رنگم استایلم رو کامل کردم، جلوی آینه خم شدم و برای مطمئن شدن از حالت موهام دستم‌ رو بین موهام بردم و به بالا هدایتشون کردم.به صورت خودم نگاه کردم و یک دور نقشه‌رو توی ذهنم مرور کردم و از اتاق بیرون رفتم.

_جونگکوک_

- امیدوارم همه چی خوب پیش بره.

به سمت ویکتور برگشتم، نفس عمیقی کشیدم و با لحن اطمینان‌بخشی گفتم:

+ پیش میبریمش، من مسئولیت محافظت از تو رو دارم پس شک نکن که وقتی پاش برسه به خوبی اوضاع رو مدیریت میکنم.

دستش رو به سمت قلبش برد و به‌طور مصنوعی چهره‌اش رو جمع کرد و شتاب‌زده گفت:

- قلبم به تپش افتاد که!

و پشت‌بند حرفش خنده‌ی بلندی کرد.

سری از تاسف تکون دادم و به سمت کمد رفتم.

هودی مشکی رنگی رو بیرون آوردم و روی تیشرت مشکی رنگم پوشیدم.

روی تخت نشستم و کیف سامسونت مشکی‌رنگ رو باز کردم.

کُلت رو برداشتم، با فشار دادن دکمه‌ی پایینِ ماشه خشاب رو بیرون آوردم.

گلوله‌هارو وارد خشاب کردم و اسلحه‌رو بستم.

- چقدر سریع!

+ سابقه‌ی کار با اسلحه داشتم.

- آدم کشتی؟

با این حرفش مکثی کردم، به کلت داخل دستم نگاهی کردم و غرق در افکارم گفتم:

+ نه، میخواستم شلیک کنم ولی قلبم با عقلم سر مجادله داشت، قلبم فرمانِ شلیک نمیداد و به ناچار گذاشتم تا قماربازِ مورد علاقم از دستم فرار کنه...

با صدای ضربه به در ویکتور بلند شد و برای باز کردن در اقدام کرد، به محض باز کردن در قامتِ لئو آشکار شد.

از اونجایی که پشتش به من بود متوجه‌ی حضور من نبود،به سمت ویکتور هجوم برد و دستاش رو دور گردنِ ویکتور حلقه کرد و سرش‌رو روی شونه‌ی ویکتور گذاشت.

اما با صدای اِهم، اوهومِ ویکتور سریع از آغوش ویکتور بیرون اومد و به سمتِ من چرخید،با صورتی خنثی به جفتشون نگاهی کردم و لبخندی زدم و با لحنی نچندان جدی گفتم:

+ از این نمایش زیبا نهایت لذت‌رو بردم.

لئو چشم‌هاش‌رو روی هم فشار داد با حرص گفت:

- پسره‌ی عوضی!

ویکتور با تته‌پته خطاب به لئو گفت:

- ما...ماشین اومده؟

لئو سری به نشانه‌ی تایید تکون داد و بازهم هشدار داد:

- ویکتور، جونگکوک اونجا به هیچ‌عنوان نوشیدنی یا هر کوفتِ دیگه‌ای رو نخورید به محض اینکه متوجه‌ی هر چیزِ مشکوکی شدین بزنید بیرون، دیان و مدلین هردوشون برای شما یه خطرن و حتی ممکنه اعضای مدلین اونجا پیداشون نشه ولی اون عوضی دیان بخواد یه غلط اضافه کنه!

Endless pain| درد بی پایان Where stories live. Discover now