_ part 15 _

356 68 18
                                    

قبل از همه یه چیز بگم .
گایز تو اینستا پیج زدم تا دیالوگای مربوط به فیک و توش بزارم و بجورایی تبلیغ بشه
ایدیش اینه : only.mystories
اگر فن پیج دارین و ویدیویی از دیالوگ های فیک درست کردین لطفا آیدی اینستا رو تگ کنین تا بقیه ام بتونن فیک رو بخونن

_________

با احساس سردردی از خواب بیدار شد
+ فاک ... سرم دارم منفجر میشه

بزور چشماشو باز کرد میتونست حس کنه که تو بغل یونگیه خب به این قضیه عادت کرده بود چون قبلاً هم گفته بودم هرشب بعد از کتاب خوندن خودشو به خواب میزد و صب معمولا تو بغل هم بیدار میشدن
اما ب چیزی اینسری فرق میکرد
جیمین نمیدونست چرا دست یونگی ی جوریه که انگار از روی لباس به پوست کمرش برخورد میکنه
صبر کن ...
از روی لباس؟

چشماش گرد شد و با ترس به وضعیت خودش نگاه کرد
درحالی که پیرهن سفیدی که حاضر بود شرط ببنده ماله یونگیه تنش بود
تو بغل یونگی بود که با بالاتنه لخت دستشو روی کمرش گذاشته بود
داد بلندی کشید که نه تنها باعث شد یونگی مث جن گرفته ها سیخ تو جاش بشینه بلکه کل در و پنجره ی خونه هم بلرزه

_ چیشدع ؟
یونگی درحالی که همچنان از خماری ناشی ازمستی زیاد صداش بم شده بود صحبت میکرد و این جیمین بود که میخواست گریه کنه

+ ما ... ما ... ما دیشب چیکار کردیم ؟
هر لحظه منتظر بود که یونگی با یه نیشخند بگه « ما یه شب خیلی هات داشتیم بیبی » و بعد چشمکی نثارش کنه
ولی تنها چیزی که یونگی با احمقانه و گیج ترین حالت ممکن گفت این بود
_ ینی چی چیکار کردیم؟ خوابیدیم

+ ینی چی که خوابیدیم ؟ ... او ...اون خوابیدن ...یا خوابیدن معمولی؟

یونگی دیگه کلا مغزش ارور داد
جیمین درحالی که با ترس به اطراف خیره شده بود زیر لب گفت
+ ولی شواهد میگه اون خوابیدن بوده

_ ینی چی اون خوابیدن چرا چرت میگی اول صبی 
و با قیافه پوکرش به جیمین نگاه کرد که چشماش اشکی شده بود

جیمین با صدای بغض مانندی داد زد
+ یاااا.... تو کوری ؟ این چه وضعیت فاکییه؟ ینی واقعا نمیدونی منظورم چیه؟ چرا تو لختی چرا من ...من چرا لباس تو تنمههه

و پیرهن یونگی رو تو صورتش کوبید و اجازه داد اشکاش راهی گونش بشن

یونگی اولش گیج بعد پوکر و بعد درحالی که داشت منفجر میشد از خنده بهش نگاه کرد
حالا نوبت جیمین بود که گیج لهش نگاه کنه
اما یونگی نمیتونست دست از خنده برداره
چون محض رضای خدا اون پیش خودش چی فکر کرده بود؟
البته بهش حق میداد ... وضعیت ی جوری نشون میداد که انگار واقعا ی چیزی اتفاق افتاده

یونگی درحالی که اشک جمع شده گوشه چشمش که در خنده زیاد بود رو با انگشتش پاک میکرد با صدایی که هنوزم رگه هایی ار خنده توش پیدا بود گفت
_ یاااا پارک جیمین تو علاوه بر اینکه خیلی ظرفیتت پایینه و علاوه بر اینکه خیلی بد مستی ... حتی بعد مستی گیج‌ هم هستی ... ینی هیچی یادت نمیاد؟ بعدشم ... تو اون شلوار فاکی رو تو تن خودت و من نمی‌بینی!؟ ینی بنظرت من انقدر مهربونم که بعد سکس نیم ساعت شلوار پات کنم؟

My rejected fairy🧚🏻✨Where stories live. Discover now