14

2.9K 286 10
                                    

حدودا پنج دقیقه ای از رفتن دکتر می گذشت ، دست جونگکوک بخیه های زیادی خورده بود

یونگی و هیوبین ترجیح دادن بعد از رفتن دکتر اون دوتا رو تنها بزارن پس به اتاق هاشون رفتن تا کمی هم که شده استراحت کنن

جونگکوک روی مبل راحتی نشسته بود و تهیونگ برای بدرقه دکتر رفته بود

با دیدن جونگکوک قلب کوچیکش گرفت ، انگار خیلی خسته بود و دستش درد داشت

با بغض و چشم های پرش کنار جونگکوک نشست ، جونگکوک با حس نشستن شخصی کنارش چشم های خسته اش رو باز کرد

با دیدن چشم های پر و لب های آویزون ماه کوچولوش غم عالم و آدم توی دلش نشست

ماهش رو محکم بغل کرد ، روی موهای نرم و خوش بوش رو بوسید و بویید

کوک: چرا گریه می کنی نفس ؟ هوم ؟

ته: خیلی درد داری ؟

لحن پر از بغض تهیونگ قلب خسته اش رو فشرد

کوک: می خای خوب بشم ؟

ته: اوهوم

سرش رو از روی سینه جونگکوک برداشت و منتشر نگاهش کرد

جونگکوک لباش رو غنچه کرد و منتظر موند ، تهیونگ میون بغضش خندید و سرش رو جلو برد

با لبای نرمش بوسه محکمی روی لب های جونگکوک گذاشت

کوک: اخیش

تهیونگ خندید ، بودن پیش عشقت یعنی همین یعنی نتونی کنارش ناراحت بمونی

ته: برو بالا بخواب کوکی منم چند دقیقه دیگه میام

جونگکوک زیباش رو توی بغلش کشید و بلند شد

ته: چکار می کنی بزارم پایییینننن ، دستت زخمیه کوکی

کوک: هر چی ریخت و پاش کردی فدای سرت خدمتکارا جمع می کنن

بدون توجه به حرف تهیونگ از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد ، در رو با پاش بست

تهیونگ رو با احتیاط روی تخت گذاشت و خودش روی بدنش خزید

تهیونگ چشم های گرد و درشتش رو بهش دوخت

جونگکوک چشم هاش رو بوسید ، پیشونی بلندش ، گونه ها و لپ های تپلش ، چونه و خط فک ظریفش و در آخر لب های درشتش

تهیونگ رو می پرستید ، ده سال دوری از کسی که تمام وجودته سخته ، نه ؟!

سخته حتی از دیدن روی ماهش ، از شنیدن نفس های آرومش محروم باشی ، نه ؟!

سخته درمون درد هات رو نداشته باشی ، نه ؟!

خیره تو چشم های زیبای تهیونگ بود و به یاد می آورد ، شبای مستیش
گریه های بی امونش
شکستن هاش
داغون شدن هاش
درد کشیدن هاش
زخم های تنش ........

BEAUTY AND THE BEAST [Kookv]Where stories live. Discover now