3

3K 352 16
                                    

( یک هفته بعد / دادگاه مرکزی سئول )

قاضی با روپوش سیاهش وارد دادگاه شد ، همه به جز جونگکوک قیام کردند و با نشستن قاضی نشستن

جونگکوک نسبت به همه چیز بی اهمیت بود و با چشم های تاریکش به دنبال تهیونگ کوچولوش بود

واقعا انتظار داشت یه بچه رو به دادگاه بیارن؟

پوزخندی خطاب به خودش زد و به مضخرفات قاضی گوش داد

& کیم جونگکوک ، پسر ارشد کیم هیون دانگ
شما متهم هستید به قتل های زنجیره ای در کلبه های متروکه داخل جنگل ها و بیرون شهر
و آمار کشته های شما به حدود ..... 35 نفر می رسن

کوک: 37 تا جناب قاضی ، با این دوتایی آخری میشه 37 تا

با نیشخندی گفت و قاضی از گستاخیش خوشش نیومد و با حرص ازش روی برگردوند

& با این اوصاف ما دادگاه کوتاهی خواهیم داشت جناب کیم


قاضی چند دقیقه با مشاورهاش مشورت کرد و بعد از یک ربع صدای چک کش قاضی به صدا در اومد

& آیا اعتراف می کنی که قتل ها کاره تو بوده ؟

کوک: اوهوم

&آیا اعتراف می کنی که اون ها رو با شکنجه های سخت به قتل رسوندی

کوک: درسته

& بنا به اعترافات کیم جونگکوک و وجود شواهد و مدارک موثق و معتبر من قاضی اوه سو هیون با توجه به قانون اساسی کره جنوبی ، بنده∆∆ کیم جونگکوک را به حبس ابد محکوم می کنم پایان جلسه

جونگکوک قهقهه بلندی زد ، ترسناک و وحشت انگیز
تن و بدن همه لرزید

کوک: جناب قاضی ما به هم خواهیم رسید

قاضی ترسید ، تهدید اون پسر بچه پونزده ساله به نظر تو خالی نمی اومد

دو سرباز به سمت جونگکوک اومدن ، از بازوهاش گرفتن و بلندش کردن

اما جونگکوک قبل از رفتن با نیشخند ترسناکی به سمت پدرش برگشت

کوک: I will take back my beauty
( من زیبام رو پس می گیرم )

و همراه سرباز ها رفت ، زانو های هیون دانگ شل شد و روی صندلی افتاد

امکان نداره جونگکوک بتونه کاری بکنه ، اون قراره تا ابد توی زندان بپوسه مگه نه؟

اما خب نه قاضی و نه هیون دانگ لبخند شیطانی سرنوشت رو ندیدن......

دستبند فلزی به شدت به پوست گندمی رنگش می اومد و باعث لبخندش می شد

توسط سرباز ها سوار اتوبوس متهمین شد ، ردیف آخر یک صندلی کنار یه پیرمرد خالی بود

به خودش زحمت نداد بیشتر چشم بگردونه و پیشه همون پیرمرد نشست

BEAUTY AND THE BEAST [Kookv]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt