11

4.5K 433 20
                                    

با صدای دلچسبی از هم جدا شدن اما فاصله صورت هاشون تغییری نکرد

تهیونگ با دست های ظریف و کشیده اش صورت مردونه جونگکوک رو لمس و نوازش می کرد

بوسه خیسی روی لب های جونگکوک گذاشت و به چشم هاش خیره شد

چطور تونسته بودن اون کار رو باهاش بکنن ؟ چطور تونسته بودن بهش بگن از چشم های مشکی جونگکوکش محرومه ؟‌

ته: خوشحالم که زنده ای جونگکوک

جونگکوک اخم سوالی کرد ، مگه قرار بود زنده نباشه ؟

کوک: آنجل کوچولو مگه قرار بود زنده نباشم ؟

اشک های تهیونگ روی صورتش روون شد و دل عاشق جونگکوک رو‌ آتیش زد

ته: نمی دونی توی این ده سال باهام چکار کردن جونگکوک ...... نمی دونی چقدر عذابم دادن ..... نمی دونی

سرش رو توی سینه جونگکوک قایم کرد و گذاشت اشک هاش پیراهن سفید جونگکوک رو‌ خیس کنن

اخم ترسناکی روی صورت جونگکوک جا خوش کرده بود
با دلبرش چکار کرده بودن کن این طور اشک می ریخت

تهیونگ رو بغل کرد و روی تخت گذاشت ، با حرکتش به سمت جلو تهیونگ ناچار روی تخت دراز کشید و جونگکوک روش خیمه زد

جونگکوک دست های مردونه و بزرگش رو آروم به سمت صورت تهیونگ برد ، خیلی آروم صورتش رو لمس کرد و اشک هاش رو پاک کرد

انگار داره یه شکستنی ظریف رو لمس می کنه ، همون قدر آروم و لطیف این کار رو انجام میداد

کوک: هششش من دیگه اینجام ماه کوچولو ، دیگه نمیزارم اذیتت کنن

اما تهیونگ دست بردار نبود و دلش پر تر از این حرفا بود پس هق هق های بلندش رو آزاد کرد

درست عین یه بچه پنج ساله مظلومانه و فوق العاده کیوت گریه می کرد

جونگکوک خنده ای کرد و سرش رو توی گردن تهیونگ فرو برد ، محکم فوت کرد که باعث شد گریه تهیونگ به خنده کوتاهی تبدیل بشه

کوک: پس هنوزم اینطوریی

ته: جونگکوک من دیگه بچه نیستم نک...

و جونگکوک دوباره محکم تو گردنش فوت کرد که باعث تهیونگ قلقلکش بیاد و بلند بخنده

کوک: فدای خنده هات بشم من ماه کوچولو

ته: یه باره دیگه

جونگکوک بلند خندید ، انگار نه انگار توله زیرش تا چند ثانیه پیش داشت ازش شکایت می کرد

یه باره دیگه محکم فوت کرد و این بار هم خنده بلند تهیونگ به گوشش رسید

بینیش رو روی بینی نخودی تهیونگ کشید و بوسه ای بهش زد

BEAUTY AND THE BEAST [Kookv]Where stories live. Discover now