چیمچیم: بیبییییی
چیمچیم: تو راهی کلک؟😏
شوگرکت: پس بلاخره جوابمو دادی!!
شوگرکت: خبر ندادی که رفتی پیش نامی... نگرانم کردی!!
شوگرکت: مستی؟
چیمچیم:...مست نیستم...
شوگرکت: چرا هستی
چیمچیم: کِی میرسی؟ یا شایدم باید خودم تنها برم، خیلی داری طولش میدیییی
شوگرکت: پنج دیقه ای میرسم
چیمچیم: نیازت دارممممم
چیمچیم: 💋💋
شوگرکت: قرار نیست به چیزی برسی
چیمچیم: چراااااااااا؟؟
شوگرکت: چون تو مستی
چیمچیم: من مست نیستم!!!
چیمچیم: من فقط واقعاااااا بهتتتت نیاز دارممممم تو دو روز قبل اصلاااااا بهم توجه نکردیییی
شوگرکت: بیب من فقط سرم شلوغ بود... هروقت توجه خواستی فقط باید بهم میگفتی
چیمچیم: باشه
شوگرکت: خوبه
چیمچیم: یونگی
شوگرکت: بله؟
چیمچیم: بهت نیاز دارم... به توجهت نیاز دارم😘💋
شوگرکت: ....
شوگرکت: بهترین کاری که میتونم انجام بدم اینکه بغلت کنم
چیمچیم: ولییی بیشترررر میخواممممم
شوگرکت: برای اون باید هوشیار باشی
شوگرکت: بیا بیرون(کام اوت)!
چیمچیم: من گیم
شوگرکت: میدونم... دارم میگم از اتاق بیا بیرون...
چیمچیم: اوه هه هه
هوپی: ....
هوپی: باشه ولی اینجا گروپ چته
.
.
.
چت تهته و کوکی:
تهته: کوو؟
تهته: کوو؟
تهته: کوو
کوکی: بله بلو(آبی)
تهته: دلم برات تنگ شده....
کوکی: یونگی جیمینو برد؟
تهته: آره
کوکی: همین الان میام اونجا
تهته: جین هیونگ گفت منو پرت میکنه بیرون چون با نامجون هیونگ "وقت تنها" میخوان
کوکی: نذار بندازنت بیرون!!
کوکی: الان میام
تهته: دلم برات تنگ شده...
کوکی: میدونم بلو
تهته: لاب یو💙
این پیام خوانده شد
.
.
.
.
.
جونگکوک رفت خوابگاه نامجون و دید که تهیونگ پشت در منتظرشه
" این بیرون چیکار میکنی؟ پرتت کرد بیرون؟" جونگکوک سعی کرد نره کله جینو برگردونه تو کون خودش
"ته؟" جونگکوک چونه تهیونگ رو گرفت و سرش رو گرفت بالا تا چشماش رو ببینه
اون اشک هاشو دید
"تهیونگ چرا داری گریه میکنی؟ بخاطر جینه!!! بخدا که میرم پدر مادرشو..." رفت که درو بکوبه که ته آروم تیشترش رو گرفت
"کوو.." تهیونگ با صدای آروم گفت
"بله بیبی"
"دیگه دوسم نداری؟" باصدای خش داری گفت
"چی؟" جونگکوک نزدن قلبش رو حس کرد "نه بیبی.. چرا همچین فکری میکنی؟"
"یه هفته حواست درست حسابی بهم نبود... و حالام که بهت گفتم دوست دارم جوابمو ندادی"
جونگکوک گوشیش رو درآرد تا آخرین پیام رو ببینه
"بیبی من پیامتو ندیدم اصلا داشتم بدو بدو میومد که برسم اینجا"" تمرینت رو ول کردی تا بیای پیش من، ببخشید که سربارتم" فین کرد "درک میکنم که دیگه دوسم نداشته باشی"
"ته منو ببین" جونگکوک گونه هاشو نگه داشت تا قشنگ چشماشو ببینه "من هیچوقت از دوست داشتنت دست نمیکشم، بلاخره بعد از سال ها حس یه طرفه، این شانسو پیدا کردم که باهات باشم، حالا که تو رو دارم هیچوقت ولت نمیکنم، نه الان، نه هیچوقت دیگه"
"راستشو میگی؟"
"آره، من عاشقتم!!" جونگکوک بوسیدش "حالا بلند شو ببینم، رو زمین سرد نشستی"
تهیونگ دست جونگکوک و گرفت و موقع بلند شدن این زمزمه رو شنید
"قول میدم که بیشتر باهات وقت بگذرونم"
"قولِ قول؟"
"قولِ قول"
YOU ARE READING
Amigos/ bts groupchat
Fanfictionچی میشه اگه جیهوپ تصمیم بگیره دوستاشو باهم آشنا کنه؟... (پارت ها کوتاهن) ☁︎اسم آیو: رفقا ☁︎کاپل: تهکوک، یونمین، نامجین، هوپ؟؟ ☁︎ژانر: فلاف، رمنس، کمدی ☁︎نویسنده اصلی: hazy_lush ☁︎روزهای آپ: جمعه و چهارشنبه