📱part 05 ⌨︎︎

679 148 42
                                    

چت شخصی هندسام و شوگِرکت:

هندسام: داداش؟

هندسام: دوست؟

هندسام: رفیق؟

هندسام: عه اسمتو عوض کردی

هندسام: هموطن؟

هندسام: بهترین دوستم؟

هندسام: سولمیت؟؟

شوگرکت: من سولمیت تو نیستم

هندسام: وای بلاخره جواب داد...

شوگرکت: چه کوفتی میخوای؟

هندسام: کی میای خونه 😍😍😍😍😍😍

شوگر‌کت: ...؟
خونه نیست و خوابگاهه
و اینکه ما ازدواج نکردیم
از این سوالا نپرس حالم بد میشه

هندسام: کی میای خوابگاه 😍😍😍😍😍😍😍

شوگرکت: اَه
چی میخوای؟

هندسام: یه چندتا خرید...

شوگرکت: حتماً باید بخرم؟

هندسام: هیچ کوفتی نداریم، میخوای از گشنگی بمیریم؟

شوگرکت: من باید انجام بدم؟... خودت برو خرید

هندسام: اگه انجام بدی برات آشپزی میکنم😊

شوگرکت: خودم میتونم غذا بپزم

هندسام: هرچی بخوای برات میپزم

شوگرکت: باش!! بعد کلاس میرم... و اون به اصطلاح "بیبیت" خوابیده...

هندسام: پسر بیچاره، پتو بنداز روش

شوگرکت: دقیقا چه فکری کردی که وسط کلاس پتو داشته باشم؟

(چند دقیقه بعد)

شوگرکت: چی میخوای؟

هندسام: شد یه بار از زبون تو یه هیونگ بشنوم؟

شوگرکت: هیونگ😊😊😊 چی میخوای؟ لیستو برام بفرست

هندسام: بمیر!!
*لیست*
و هرچی که خودتم میخوای هم بخر، میخوای امشب برات چی درست کنم؟

شوگرکت: هرچی باشه اوکیه..

شوگرکت: نه صبر کن... باید یه کاری کنم بدبختی بکشی

شوگرکت: اولین باری که همو دیدیم یادته؟ یه مدت باهم بودیم... و گفتی که یه سرآشپز بزرگی... و برام ناهار درست کردی... و تقریبا اتاق رو سوزوندی!

آره اونو برام بپز
من فقط تو فروشگاه راه میرم

هندسام: عاااا احساساتی شدی مگه نه؟ چقدر بهم اهمیت میدی... فکر کردن درمورد خاطراتمون😘

شوگرکت: ...

هندسام: لطفاً تو فروشگاه قدم نزن

شوگرکت: عو منو نگا کن دارم از فروشگاه میزنم بیرون..

هندسام: یونگییییییی

هندسام: حداقل یکم رامن بخر، یزید :(

Amigos/ bts groupchatWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu