رفقا:
هندسام: چطور میگذرونین؟
نامی: خوب
هوپی: بد نیست
تهته: میتونست بهتر باشه
چیمچیم: خوب
شوگرکت: خوب
نامی: دیروز کوک رو توی کافه دیدم، اومد فقط یه چی خورد
هندسام: بهش قشنگ رسیدی؟
نامی: آره بیشتر از چیزی که سفارش داد براش اوردم
نامی: فقط نشستیم و حرف زدیم
تهته: چی میگفت
نامی: چیز خاصی نبود. حالش خوبه، گفت داره برمیگرده به حالت عادیش، برای همین لازم نیست دیگه نگرانش باشین
تهته: خداروشکر
هوپی: آها..
شوگرکت: همممم
تهته: من دیگه باید برم، بعدا چکش میکنم
چیمچیم: تو که سرکلاسی ته
تهته: با میهنو میام
چیمچیم: *سرفه*
.
.
چت نامی و هندسام:
هندسام: گمشو بیا بگو اینجا چه خبرههه
نامی: نمیشه هیچیو ازت پنهون کرد
هندسام: بگو
نامی: یه پسر ضعیف داره تظاهر میکنه که خوب میخوابه و خوب غذا میخوره
نامی: وقتی منو دید میخواست برگرده بیرون، ولی بزرو نگهش داشتم و گفتم ازش سوال دارم
نامی: موقع سفارش حتی نگامم نکرد
نامی: وقتی سفارشو براش بردم بهم گفت اگه میخوام میتونم باهاش بخورم
نامی: منم فقط بغلش ساکت نشستم، منتظر موندم تا اون اول حرف بزنه
هندسام: اوخی سوییتی
نامی: اون گفت که کلاسو از دست دادو نتونست پروژه رو برسونه، بهش گفتم کمکش کنم. لبخند زد ولی چشماش هیچ حسی نداشت
نامی: بهش گفتم "هروقت حالت بده ما اینجاییم"
نامی: سرشو تکون داد و رفت... جدی امیدوارم برگرده به حالت عادی خودش
هندسام: منم... عاشقتم ممنون که اینکارو کردی
نامی: منم عاشقتم
YOU ARE READING
Amigos/ bts groupchat
Fanfictionچی میشه اگه جیهوپ تصمیم بگیره دوستاشو باهم آشنا کنه؟... (پارت ها کوتاهن) ☁︎اسم آیو: رفقا ☁︎کاپل: تهکوک، یونمین، نامجین، هوپ؟؟ ☁︎ژانر: فلاف، رمنس، کمدی ☁︎نویسنده اصلی: hazy_lush ☁︎روزهای آپ: جمعه و چهارشنبه