part 9

235 62 3
                                    

جونگین ماشینو جلوی خونه کیونگسو نگه داشت و زل زد به کیونگسو.
- اونطوری نگاه نکن قرار نیست دعوتت کنم بیای بالا.
- ولی کیونگسویا ما فردا صبح زود باید باهم بریم فرودگاه اگه اینجا بخوابم راحتتره صبح میتونیم باهم ازینجا راه بیفتیم.
- بهانه نیار کیم جونگین. مگه خودت خونه نداری که هرشب میای چتر میشی اینجا.
جونگین با یه حرکت دنده عقب گرفت و ماشینو با یه فرمون پارک کرد.
- اصلا تقصیر منه که از تو اجازه میگیرم. پیاده شو .
کیونگسو به لجبازیش خندید و هردو وارد شدن. کیونگسو رمز درو زد و داخل شدن.
- چیزی میخوری جونگین ؟
- نه سیرم .
- پس من یه دوش میگیرم .
- باشه
خودشو روی مبل پرت کرد سرشو روی پشتی مبل تکیه داد با صدای آب فهمید کیونگسو حمامشو شروع کرده. چشماشو بست و سعی کرد یکم ریلکس کنه . اما تصور کیونگسو اونم برهنه زیر دوش یه لحظم از مغزش بیرون نمیرفت. قطعا بارها کیونگسورو لخت دیده بود حتی خیلی وقتا باهم دوش گرفته بودن اما الان خیلی وقت بود که هیچی مثل قبل نبود . میتونست تصور کنه الان پوست سفیدش زیر اب داغ به قرمزی میزنه و چشمای سیاهش خمار شده. میتونست تک تک اعضای بدنشو زیر دوش با جزئیات تصور کنه . اما با باز کردن چشماش فهمید تصورات خیسش با پایین تنش رابطه مستقیم داشته و برآمدگی شلوارش نشون میداد باید افکارشو به یه چیز دیگه منحرف کنه. صدای قطع شدن آبو و که شنید اب دهنشو قورت داد یه پاش رو روی اون یکی انداخت و صاف نشست .
کیونگسو با یه حوله مشکی که که دور کمرش پیچیده شده بود و فقط پایین تنشو پوشونده بود درحالی که بایه حوله کوچیک موهای سرشو خشک میکرد از حموم بیرون اومد و سمت آشپزخونه رفت.
در یخچالو باز کرد و یه پاکت شیر برداشت و پشت اوپن ایستاد و سر کشید . میتونست سنگینی نگاه جونگین رو خودش حس کنه و با بالا آوردن سرش با نگاه میخ جونگین روبرو شد .
یه نیشخند شیطانی زد و یه ابروشو بالا انداخت.
- چیشده کیم جونگین چرا مضطرب به نظر میرسی از طرز نشستنت مشخصه.
سیب گلوی جونگین برای بار چندم تکون خورد .
- نه چه اضطرابی؟
با هر زحمتی بود بلند شد و خودشو به اتاق کیونگسو رسوند و روی تخت خزید و سعی میکرد با نفسای عمیق پایین تنشو کنترل کنه و تقریبا موفق هم بود که همون موقع کیونگسو وارد اتاق شد . سمت کمد لباساش که دقیقا جلوی تخت بود ایستاد و درشو باز کرد .
- جونگین میخوام لباس عوض کنم اگه بخوای میتونی بری بیرون . اما فک نکنم لازم باشه چون قبل همه چیو دیدی.
پشتش به تخت بود طوری که جونگین نمیتونست لبخند کجشو ببینه.
با یه حرکت حوله رو از دور کمرش باز کرد و زمین انداخت . با طمأنینه خاصی توی کشوهاش دنبال لباس زیر میگشت و به طرز عجیبی هیچ حرکتی از جونگین حس نمیکرد. بالاخره به یکی از ده ها باکسر شبیه به هم و سیاهش رضایت داد.
- راستی یکم واسم از چانیول بگو ... راجب آشناییتون و ...
روشو برگردوند تا بقیه حرفشو بزنه اما با چشمای خمار جونگین و قفسه سینش که تند تند بالا پایین میشد روبرو شد .
- تو ... تو... شیطون موذی....
صدای جونگین دورگه شده بود و طرز نگاهش یه جورایی ترسناک بود و کم کم داشت کیونگسورو از کارش پشیمون میکرد .
- جو...جونگین
با انگشت اشاره جونگین که روی لباش قرار گرفت ساکت شد .
- دیگه هیچ وقت صبر منو امتحان نکن . تو چیزیو که الان مدتهاست دارم با تصورش میخوابم نشونم دادی . حالا باید با عواقبش رو برو شی.
جونگین آروم دکمه های پیراهنشو باز می کرد و کم کم به کیونگسو نزدیک می شد و باعث میشد کیونگم عقب عقب به سمت تخت بره.
قطعا این روی جونگینو برای اولین بار بود میدید. فک نمیکرد همه چیز انقد جدی بشه.اما چشمای جونگین و شلوار درحال انفجارش اصلا شوخی نداشتن.
با اخرین قدمش پشت پاش به تخت خورد آب دهنشو قورت داد . جونگین هم اخرین قدمشو برداشت و با بالاتنه برهنه تو فصله چند میلیمتریش قرار گرفت کیونگسو که فقط یه باکسر تنش بود توی این وضعیت زیادی بی پناه به نظر میرسید .
جونگین دستشو بالا آورد و توی موهای مرطوبش فرو کرد. مسیر پشت گوش تا ترقوه هاشو با بینیش طی کرد . عطر تنشو عمیق نفس کشید. بوی چوب خیس و جنگل ،بوی همیشگی کیونگسو حالا بیش از حد اغواکننده بود .
- لعنتی تو خیلی فراتر از تصوراتمی تو دیوونه کننده ای ..
کیونگسو توی اون فاصله نزدیک با تنها عشق زندگیش بزور روی پاهاش ایستاده بود. حس میکرد تمام تنش سست شده.
جونگین هیچ عجله ای نداشت انگار داشت یه اثر هنری رو کشف میکرد تمام تنشو لمس میکرد و بوسه های آروم میکاشت .بوسه تب داری روی گردنش کاشت اروم همون قسمت و مکید و لیس زد . اروم بالا رفت و لاله گوششو مکید.
کیونگسو خیلی کم طاقت تر ازین حرفا بود که بتونه همینطور زیر حرکات جونگین دووم بیاره. جاشونو عوض کرد و جونگینو روی تخت پرت کرد و خودشم با زانوهاش روی تخت رفت و روی بدنش خزید .
جونگین نیشخندی زد
- منم همینو میخوام....
- خفه شو کیم
کیونگسو بوسه خیسی روی لب های جونگین کاشت . از عجله اش مشخص بود خودشم حسابی تحریک شده.اما تویه لحظه عقب کشید روی پایین تنه جونگین نشست و به چشمای مسخ شدش زد. سرشو کج کرد و شمرده شمرده به حرف اومد.
- میدونی.... اگه این یه بازی باشه... مطمئن باش من قوانینشو بهتر بلدم..
لبهاشو بین دوسینه جونگین گذاشت و آروم اروم پایین اومد و بوسهای خیس کاشت .تا بالای کمربندش ادامه داد و متوجه تند شدن نفسای جونگین شد.
با حرکاتی که بیش از اندازه آروم و اعصاب خورد کن بود سعی کرد کمربندشو باز کنه .
- لعنت بهت دو کیونگسو .
جونگین خودش دست به کار شد و فورا کمربندشو باز کرد . کیونگسو به بی صبریش خندید . دکمشو باز کرد زیپشو پایین کشید . شلوار و لباس زیرشو باهم تا زانوهاش پایین کشید .
- یکی اینجا خیلی به کمک احتیاج داره...
دستشو دور عضو جونگین که رگ هاش برآمده شده بود حلقه کرد و حرکت آرومی بهش داد که باعث شد جونگین هیسی بکشه و سرشو به تخت فشار بده. آروم عضوشو بازی میداد و صبر جونگینو لبریز میکرد . اینبار تا جونگین خواست اعتراضی بکنه سر عضوشو وارد دهن گرمش کرد . دیدن چشمای کیونگسو اونم ازین زاویه باعث میشد قلبش تو قفسه سینش خودشو به در دیوار بزنه. کیونگسو تمام عضوشو وارد دهنش کرد و مک عمیقی بهش زدو هم زمان دستاشو دورش حرکت میداد. جونگین حاضر بود قسم بخوره هیچ وقت تو زندگیش تا این حد تحریک نشده بود و حتی ممکن بود با همین چنتا لمس کوچیک کیونگسو ارضا بشه. اما این چیزی نبود کا میخواست .
موهای کیونگسورو گرفت و سرشو بلند کرد . از شونه هاش گرفت رو تخت کوبیدش .
- فک نکن میتونی قسر در بری دو کیونگسو .
کیونگسو با بیخیالی خندید.
- همچین قصدیم نداشتم .
جونگین با بی صبری باکسرشو از پاش بیرون کشید و و شلوار خودشم کامل در آورد.
- تو کشو کاندوم و روان کننده هست .
اخمای جونگین توی هم رفت .
- بیخیال جونگین الان وقتش نیست بعدا...
از تو کشو روان کننده رو برداشت و خود بین پاهای کیونگسو قرار گرفت . دستاشو به اون مایع بی رنگ آغشته کرد روی صورتشو خم شد.
- این بدن...
انگشتاشو به نوبت وارد کرد.
- این لب ها....
لب هاشو با تمام وجود مکید طوری که بعد از بوس همچنان نبض داشت.
- این چشم ها..
چشم هاشو به نوبت بوسید .
- همشون ازین به بعد مال منن کیونگسو ...
عضوشو جایگزین انگشتاش کرد طوری که ناله هردوشون بلند شد.
جونگین عمیق ضربه میزد و کیونگسو کم کم داشت توی خلسه فرو میرفت اون لعنتی زیادی واسه بار اول حرفه ای بود ...
- محکمتر جونگین...
یکی از پاهای کیونگسورو بالا برد تا راحتتر باشه و سرعتشو دوبرابر کرد و طوری که بدن کیونگسو هربار به عقب پرت میشد. جونگین نزدیک بود و از وضعیت کیونگسو ام مشخص بود چیزی نمونده که به اوج برسه.جونگین ضربه هاشو عمیقتر کرد و بالاخره هردو همزمان به اوج رسیدن....
جونگین که تمام انرژیش تموم شده بود روی بدن کیونگسو افتاد .
کیونگسو دستشو لای موهای عرق کرده جونگین فرو برد و نوازششون کرد .
- معرکه بود...
جونگین چشمای خستشو برگردوند تا بتونه صورتشو ببینه .
- واقعا؟ یعنی خوب بودم؟
- تو فوق العاده بودی ....

𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚Where stories live. Discover now